جالب اين بود كه تمام مردم حاضر ، با تمامي فرق و اديان و رنگ پوست و جنسيت و مليت هاي مختلف يك ارزو داشتند و ان موفقيت يك انسان در راهي كه انتخاب كرده بود را داشتند همه به احترامش ايستادند همه مرتب كف ميزدند كسي با كسي صحبت نمي كرد همه يك نقطه را نگاه ميكردند

به گزارش ندای گیلان،مهندس غلام علی جعفرزاده که این روزها همراه کاروان پارالمپیک کشورمان به ریو سفر کرده است چند روز یک بار دست به قلم می شود و دل نوشته ای را از وصف این میدان جهانی منتشر می کند.

در آخرین یاداشت وی آمده است:

در شب افتتاحيه پاراالمپيك ، اتفاق نادري افتاد . و مشعل بازيها مي بايست توسط افراد معلول حمل شود و هر بخشي را به يك نوع معلوليت سپرده بودند و قسمتي از راه به يكي از حاملين مشعل كه معلوليت نسبي جسمي حركتي داشت سپرده شده بود و ظاهرا ان طور كه معلوم بود از لحاظ جسمي قدري كم آورده بود و گرچه بارش باران ناخوانده نيز بي تاثير نبود ولي به يكباره استاديوم كه مي رفت بدليل طولاني شدن برنامه ، ظاهري خسته بخود بگيرد و حتي بعضي ها در حال ترك استاديوم بودند بيدار شد !! آه از نهاد همه به جهت زمين خوردن اين حامل مشعل بپاخواست وقتي اصرارش بر ادامه مسير عنوان و مطرح شد .

جمعيت حاضر در استاديوم به يكباره و خودجوش شروع به تشويقش كردند و حتي كسانيكه صندلي هاي خود را رها كرده بودند و در حال ترك استاديوم بودند در هر جائيكه بودند ايستادند و تشويقش كردند و او با تني رنجور و خسته و خيس ، و با مشعلي به دست ، اما روشن !! و پر حرارت !! و با اميد ! حركت مي كرد جمعيت اعم از زن و مرد و بچه و بزرگ بدون وقفه تشويقش مي كردند و كف مي زدند !

همه دعايش ميكردند تا بتواند تا انتها طاقت بياورد و او تلاش اش را بيشتر و بيشتر مي كرد مونيتور استاديوم چهره داغان و خسته و رنجورش را نشان مي داد و مردم همه و همه بيشتر راغب مي شدند تشويقش كنند او هر چه بيشتر تلاش ميكرد تشويق ها و دعاها بيشتر مي شد نفس ها در سينه ها حبس شده بود

اين موقع ها عقربه هاي ساعت لج بازي ميكنند و سرعتشان كند ميشود و حركت نمي كنند و او برخلاف ميل عقربه ساعت استاديوم حركت ميكرد و مردم از حركت او اميدوار شدند .

چون حركت اميد ايجاد مي كند !! عده اي كف مي زدند عده اي داد و فرياد ميزدند و به اصطلاح روحيه مي دادند و پيام بوي ميدادند كه طي مسير بدهد حقيقتا صادقانه مي گويم به ياد ندارم در عمرم اينقدر كسي را تشويق كرده باشم !! دستانم از بس كف زده بودم درد گرفته بود بغل دستي من انقدر احساساتي شده بود كه قابل وصف و بيان نيست بعضي اوقات هم مرا مي فشرد !! خيلي زود صميمي شده بوديم و اين هم عادت ما ايراني هاست كه در پسرخاله شدن قدري تعجيل مي كنيم !! و قائل به طي زمان نيستيم

بگذريم ! با چشمانم ديدم بعضي از اطرافيانم اشك مي ريزند و مرتب برايش دعا مي خواندند هر كس متوسل به دين خودش شده بود !! اما همه يك دعا ميكردند و ان موفقيت ان مرد بود كه بتواند به هدفش برسد و قولي كه به مسئولين برگزار كننده داده بود را انجام بدهد فارغ از اراده ان فرد معلول كه از زمين خوردن نرنجيد و زمين را لعن و نفرين نكرد ! و شانس بدش را بهانه نكرد و بلكه بر خلاف انتظار عزمش را جزم كرد تا شكست را شكست دهد!!

جالب اين بود كه تمام مردم حاضر ، با تمامي فرق و اديان و رنگ پوست و جنسيت و مليت هاي مختلف يك ارزو داشتند و ان موفقيت يك انسان در راهي كه انتخاب كرده بود را داشتند همه به احترامش ايستادند همه مرتب كف ميزدند كسي با كسي صحبت نمي كرد همه يك نقطه را نگاه ميكردند بعضي ها دستانشان را به دعا بالا گرفته بودند و واقعا من عاجزم از وصف ان لحظه ! و آن مطلبي كه قصد بيانش را دارم اين استكه چرا همه چيز را مي بينيم ولي انطور كه بايسته و شايسته است نمي بينيم ؟ واقعا ميشود بهم عشق ورزيد .

ميشود همديگر را دوست داشت و ميشود براي موفقيت همديگر دعا كرد . نياز نيست الزاما رنگ پوستمان يكي باشد نياز نيست الزاما يك زبان و يك گويش داشته باشيم ، آري واقعا نياز نيست ! ولي آيا ميشود اين كينه ها و عداوت ها و دشمني هاي خود ساخته ! جاي خودش را روزي ، واقعا حتي روزي ( حتي يك روز ) به عشق و محبت و علاقه و دوست داشتن ها بدهد و ديگر صحبت از دعوا و نزاع و جنگ و از بين بردن ها و انتقام گيري ها نباشد و روزي همه پرچم ها سفيد باشد تا شاهد ريختن خوني نباشيم ؟ چقدر خوب ميشود ان روز ، حتي تجسمش شيرين و دلپذير است چه رسد به عينه ببينيم و مزه روزگار ان روز را بچشيم !!

خدايا دلمان براي ديدن چنين روزهايي لك ميزند ! خدايا خودت پاسخ همه ان مردم را با هر نژاد و مرام و مسلكي كه بودند دادي و ان معلول به كمك توي خدا بپاخواست و تا اخر مسير ادامه داد حداقل من ناقابل شاهدم !! قطعا كمك خواهي كرد همه دشمني ها و خون ريزي ها و كينه ها و تلخي ها ، جايش را به عشق و محبت و وفاق و دوستي بدهد و انساني دستش به خون انساني ديگر اغشته نشود و لبخند شادي بر لب همه مردم بنشيند و شاهد چشمي اشك بار نباشيم ، قطعا دور از دسترس نيست ولي همه بايد كمك كنيم بايد مثبت بيانديشيم و دل و قلبمان را صاف و منزه و پاك كنيم و اصلا چرا مي بايست ميدان ورزش كه ميدان پيوند ملتهاست را تشبيه به ميدان انتقام كنيم ؟

ورزش بنظر من يعني زبان واحد بين ملتها و نقطه پيوند بين همه اقوام و مليت هاست پس چرا از اين فرصت ها استفاده نمي كنيم ؟ من خوشحال نمي شوم وقتي كشوري را مي بريم بگوييم انتقاممان را گرفتيم !! بلكه متاثر و ناراحت ميشوم دلم ميسوزد مي بينم و مي دانم هدف را گُم كرده ايم ، اصلا براي انتقام گرفتن نبايد به ميدان ورزش امد ورزش ميدان دوستي ها و عشق است و اگر اينگونه فكر نكنيم قطعا به قهقرا خواهيم رفت ما ادمهاي بزرگي هستيم ما ايراني ها قدمت طولاني داريم ما ديروز و امروز شكل نگرفتيم روزگاراني بر ما گذاشت و هزينه ها پرداخته ايم ما دين دوست داشتن ها يعني اسلام را داريم و ميادين ورزش را ميدان تجديد پيمان عشق و محبت بين انسانها مي دانيم پس پاسش بداريم و به فرزندانمان بياموزيم انتقام خوب نيست كينه بد است و دشمني زشت تر از زشت است بايد همه اين مصائب را زدود و در جايش گُلِ عشق و محبت و دوستي كاشت !! انشاالله به اميد چنين روزي