در گفتگوی این هفته شنبه های ندای گیلان با زنان موفق مترون بیمارستان رازی رشت از روزهای سیاه گیلان در اسفند 98 می گوید،روزهایی که 18 ساعت در بیمارستان بود و تنها دلخوش اش پیام های همسر و فرزندانش در یک گروه مجازی 4 نفره بود، از اوج همدلی ها در روزهای وحشت می گوید. گفتگوی احساسی و تأمل برانگیز با قهرمان سلامت یکی از بحرانی ترین بیمارستان های دوران کرونا را از دست ندهید

به گزارش ندای گیلان،در بحبوحه روزمرگی و فراز و نشیب های زندگی و زمانی که ناامیدی و بی‌انگیزگی بر انسان مستولی می شود، دیدن پشتکار و تلاش خستگی ناپذیر افرادی که به رغم همه سختی ها و مشکلات سد های بزرگ جلوی روی خود را کنار زده اند و بر قله موفقیت ایستاده اند، حالتان را خوب می کند! حالا اگر این فرد موفق یک زن باشد که سختی های دوچندان را تحمل کرده تا بهترین خودش باشد موضوع کمی متفاوت تر است.

زنان موفق در جامعه ما کم نیستند که با وجود نگاه های بعضاً خوشایند راه خود را در پیش گرفته اند و حالا پرآوازه شده اند. در ندای گیلان قصد داریم هر هفته سراغ یکی از این زنان موفق برویم و به گفتگو با آنان بپردازیم.

میهمان این هفته گپ و گفت صمیمی ما در “شنبه ها با زنان موفق گیلانی” بانویی است که از کودکی رویای مهندس شدن را در سر می پروراند،خود را با لباس کار و کلاه ایمنی تصور می کرد و همچنین دوست داشت یک نویسنده باشد.اما بزرگتر که شد پرستاری را انتخاب کرد و حالا می گوید انسان در هر جایگاه و شغلی می تواند سازنده باشد. برایمان از روزهای ترس و وحشت کرونا در اسفند ۹۸ می گوید روزهایی که تنها دلگرمی و راه ارتباط وی با همسر و دو فرزندش، یک گروه مجازی بود که همسرش تشکیل داده بود و زمانی که به خانه می آمد خود را در اتاق حبس می کرد تا خانواده اش از بیماری در امان بمانند.روزی ۱۸ ساعت را در بیمارستان گذرانده و در دل درگیر شدن پرسنل، گریه های خانواده ها برای از دست رفتن بیماران، کمبود تجهیزات و… صحنه های زیبای همدلی را به یاد دارد. مدام در روزهای سخت سیطره کرونا بر جان و فکر مردم گیلان ذکر خدا را بر لب داشته و می گوید هیچگاه آنقدر منتظر رسیدن بهار نبوده است.می گوید زن ها در جایی که هستند می‌توانند تاثیرگذار باشند. می‌توانند سکاندار باشند،به شرطی که عاشق باشند.

گفتگو ندای گیلان مترون بیمارستان رازی رشت و  با مادری که عاشق فرزندانش است و همسرش را یاور و مشاور خود در تمام مراحل زندگی می داند در ادامه می خوانید:

 

ندای گیلان:خودتان را معرفی کنید و از تحصیلات و سوابق شغلی خود بگویید

صدیقه عبدالهی هستم مدیر خدمات پرستاری مرکز آموزشی ، پژوهشی و درمانی رازی رشت، ۲۶  سال سابقه خدمت در نظام سلامت این مرز و بوم افتخار بنده است. دارای مدارک کارشناس پرستاری و کارشناس ارشد مدیریت منابع انسانی هستم.همچنین بنده عضو هیات مدیره نظام پرستاری شهرستان رشت و حومه هستم .در موقعیت های مختلف آموزشی ، اجرایی و بالینی خدمت کرده ام.

ندای گیلان:از کودکی چه هدفی را دنبال می کردید و آیا اکنون در جایگاهی هستید همان شغل مورد نظر کودکی تان است؟

از کودکی علاقه داشتم مهندسی معماری و عمران بخوانم. عاشق ریاضی بودم و ساختن را دوست داشتم . و البته و البته نوشتن را…
همیشه رویای ساختن و نوشتن را در سر داشتم و خود را یک مهندس خانم با لباس کار و کلاه ایمنی می‌دیدم که در اوقات فراغت و در خلوتم در کنار پنجره ای نشسته و قلم به دست گرفته ام….
دقیقا مهندس عمران و معمار نشدم و نویسندگی را هم به صورت حرفه ای دنبال نکردم. ولی حالا اعتقاد دارم انسان در هر جایگاه و شغلی می تواند سازنده باشد .
قطعا دیدگاهم نسبت به دوران کودکی و نوجوانی خیلی تغییر کرده شغلم هم دقیقاً منطبق با رویاهای آن دوران نیست. ولی سعی و تلاشم برای ساختن است.

ندای گیلان:به عنوان یک زن چه موانعی برای پیشرفت شما وجود داشت و هم اکنون با چه چالش هایی روبه رو هستید؟

با قاطعیت و اطمینان کامل می‌توانم بگویم به عنوان یک زن ایرانی در زندگی هیچگاه هیچ مانعی برای پیشرفتم وجود نداشت. پدر و مادرم هردو افرادی تحصیلکرده و با افکار و دیدگاه های بسیار بزرگ بودند و برای پیشرفت و ارتقای من از هیچ کمکی دریغ نمی کردند. بعد هم که ازدواج کردم همسرم مردی بزرگ اندیش که همواره و در تمام مراحل در کنارم و یار و یاورم بودند و مشاور و راهنمای من هستند. و از این بابت خدا را هزاران بار شاکرم .باورتان نمی‌شود هنگامیکه دانشجوی مقطع ارشد بودم هر چهار نفرمان درس می‌خواندیم . من و همسرم و دو پسرم. و چقدر آن روزها سخت و البته شیرین بود.

ندای گیلان: در طول مدت بحران پاندمی کووید ۱۹ چه چالش و مشکلاتی داشتید؟

بحران کووید چه عرض کنم بلای خانمانسوز در چند جمله نمی گنجد کتابها می توان نوشت، می‌توانم به جرات بگویم سخت ترین دوران خدمت من  و همکارانم بود و هست. روزهای نخست اسفند۹۸ هرگز از یادم نمی رود. مردم وحشت زده؛ پرسنل وحشت زده ، مدیران و مسئولین در تکاپو ولی راستش آنها هم وحشت زده…..

تیم بحران دانشگاه و استانداری فعال شد. در داخل بیمارستان تیم مدیریتی در تلاش بود برای حل مشکلات و مدیریت سیل مراجعه کنندگان و بیماران و رساندن تجهیزات حفاظتی و دارو و… پزشکان و اعضای هیات علمی خودجوش وارد صحنه شدند.

راهکارهایشان واقعا کمک کننده بود. به جرات می‌توانم بگویم اغلب نوابغ پزشکی گیلان در بیمارستان ما جمعند. یک کار تیمی و یک کار دلی واقعی صورت گرفت.

تفاوت های فکری و عقیدتی مطرح نبود. مرد و زن فرقی نداشت. خیرین از سراسر ایران و حتی دنیا… سپاه ؛ بسیج؛ نیروی نظامی و انتظامی ؛ روحانیون ؛ بازاریان ؛ کارخانه داران؛ بانوان خانه دار ؛ حتی آموزگاران که به دلیل تعطیلی مدارس در منزل بودند. حتی همسران پزشکان ما ماسک و شیلد و دستکش و محلولهای ضدعفونی و مواد غذایی و… برایمان می آوردند.

روزانه مراجعات مردمی که برای کمک به ما داوطلب می‌شدند کم نبود و درمیان آنان بانوی خانه دار و آموزش پرورشی زیاد داشتیم. هدف و وظیفه اصلی من به عنوان فرمانده واحد عملیات ارائه خدمت ایمن وبا کیفیت به بیماران و مراجعین و حفاظت از پرسنلم بود.

تقریبا روزانه ۱۸ ساعت در بیمارستان بودم. الان که به آن روزها فکر می‌کنم . یقین دارم منبعی فراتر از فکر و توان بشری به من نیرو و انرژی می‌داد.و من هرلحظه زیرلب زمزمه می‌کردم خدایا کمکم کن و تحملم را زیاد کن.

و هر شب هنگام خواب این شعر شاعر نامی برایم تکرار میشد و میشود… هرنفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات ….
خدایا شکرت…

 

ندای گیلان:نظر خانواده در مورد شغل شما و مسئولیت های شما چیست، ممکن است ساعت های زیادی را مشغول کار و دور از خانواده باشید

 

همانطور که اوایل صحبتهایم گفتم خانواده همراه و پشتیبانی دارم. جالب است بدانید. همسرم همان روز اول یک گروه مجازی باعنوان((خانواده)) تشکیل دادند متشکل از ما ۴ نفر یعنی من و ایشان و پسرانمان که به ترتیب دانشجوی پزشکی(اینترن) و مهندسی تجهیزات پزشکی هستند و خود هم کادر درمان محسوب می‌شوند و در آن گروه پیامهای بهداشتی؛ اخبار و گاها متنهای طنز می گذاشتند و این تقریبا تنها راه ارتباطی من در آن ساعات و آن ایام با خانواده عزیزم بود .

چون صبح خیلی زود از منزل بیرون می‌رفتم و شب دیروقت خسته و بی رمق به منزل برمی گشتم و در اتاق خودم ایزوله و محصور می‌شدم .همسر و پسرانم شام و چای و میوه را به اتاقم می آوردند. و آنها را از خودم دور می‌کردم.نگران سلامتی آنها بودم. زیرا یقینا من ناقل بودم …
۲ ماه تمام به دیدن مادرم نرفتم و فقط هرشب تلفنی با ایشان صحبت می‌کردم. فکر می کنم همه ما در آن برهه به نوعی محرومیت و زجر عاطفی را تجربه کرده باشیم…

البته فشار روحی بر ما و همکاران جوانب دیگری هم داشت . افزایش بیماران مبتلا و بدحال شدنشان و روبرو شدن با صحنه های سخت احیای قلبی و ریوی و ضجه های دلخراش خانواده ها و عدم امکان خاکسپاری به روش معمول و مقبول ما مسلمانان بویژه ایرانی های عاطفی ؛ شنیدن اخبار حزن انگیز و جانکاه درگذشت همکاران ناشی از کووید … و در همین اثنا ابتلا و سپس فوت ناباورانه یکی از همکاران بسیار شریف و پرتلاش واحد حسابداری بیمارستان که تاثیر بسیار بسیار سویی بر روحیه همه کارکنان بیمارستان ما داشت …. از سوی دیگر بیم از ناقل بودن و سرایت بیماری به اعضای خانواده و عزیزان بزرگترین دغدغه و ترس پرسنل ما بود که حق هم داشتند.‌.‌

و اما دغدغه من به عنوان مدیر که نه به عنوان مادر حرفه ای آنان حفاظت از جسم و روحشان در آن شرایط خاص ؛ ارایه گزارشات دقیق و برآورد و تهیه و توزیع درست تجهیزات حفاظتی ؛ برنامه ریزی برای آموزش و توزیع نیروهای داوطلب؛ آموزش و توزیع نیروی های تخصصی اعزامی و جدیدالورود ؛ جایگزینی به ازای خروج ناشی از استعلاجی ؛برنامه ریزی برای حفظ کیفیت و کمیت خدمات مراقبتی در آن شرایط و علیرغم کمبودها؛ حصول اطمینان از اجرای درست دستورالعملهای خدمات تشخیصی و درمانی ؛ برنامه ریزی و پایش نحوه صحیح اجرای دستورالعملها و پروتکلهای بهداشتی و پیشگیری و کنترل عفونت ؛ پاسخگویی و تهیه و بازخورد گزارش کار به مقامات بالادستی و در نهایت تسکین آلام و فشارهای روحی همکاران ناشی از کار در آن شرایط و….  بود

مدیران و مسئولین دانشگاه از سویی ، سایر نهادها و سازمانها مانند استانداری و گروههای بسیجی و جهادی از سوی دیگر و بالاخره مردم فهیم و خیر ما از سراسر ایران و حتی خارج از ایران را درکنار خود حس می کردیم.یادم می آید هواداران و مدیران یکی از تیمهای فوتبال شهر رشت هم چندین بار هدایایی ارسال کردند. پرستاران بازنشسته هم همینطور. کارخانجات تولید شیر و لبنیات استان و…
دانشجویان ایرانی مقیم کانادا و…چه صحنه های قشنگی ؛آنروزها صلح و دوستی و صفا و صمیمیت به معنای واقعی خود در فضا موج می زد ؛ حس میشد و عطر دلنشین مهربانی استشمام میشد.

ندای گیلان:مختصری از فعالیت های ارزشمندتان و کادر درمان درطول این بحران بفرمایید

بزرگترین چالش ما اول تهیه تجهیزات حفاظتی برای کارکنان و پزشکان بود. که ریاست محترم دانشگاه علوم پزشکی گیلان و مدیران و مسئولین ستادی مداوما در تلاش بودند آنها را تهیه و به ما برسانند. دوم تامین نیروی پرستاری که آن هم با تدبیر مدیر پرستاری دانشگاه برای ما تامین می شد و ماهم سعی می کردیم آنها را مدیریت کنیم تاخدمات درمانی و مراقبتی مختل نشود. خدا را شکر توانستیم.

تیم مدیریتی و تیم پشتیبانی بیمارستان انسجام و همراهی غیرقابل وصفی داشتند. و به خوبی کادر درمان را پوشش می دادند.
مدام هم نگران بودیم تخت کم بیاوریم که با تدبیر و حضور مستمر و ویزیت پزشکان متخصص و فوق تخصص بیمارستان در طول شبانه روز و با برنامه ریزی و تدابیر ستاد بحران دانشگاه علوم پزشکی و پشتیبانی سایر بیمارستانهای دولتی و خصوصی رشت اوضاع تحت کنترل قرار گرفت. و بهار از راه رسید. هیچوقت در زندگی اینقدر انتظار بهار را نکشیده بودم و بهار ۹۹ عزیزم بالاخره از راه رسید.

 

کادر درمان و بویژه پرستاران بیمارستان رازی هم که الحق و الانصاف گل کاشتند و علیرغم آگاهی کامل از مخاطراتی که آنها و خانواده هایشان را تهدید می‌کرد. در صحنه خدمت حاضر شدند و از بیماران مراقبت نمودند.
و جا دارد در همین جا مراتب تقدیر و تشکر خود را از آنان اعلام نمایم هرچند هیچ کلامی نمی‌تواند زحمات و تلاش و کوشش شجاعانه آنها را قدردان باشد.
همچنین از خانواده عزیزم که در تمام لحظات سخت با عشق و محبت پشتیبان و حامی من بودند بسیار بسیار تشکر میکنم. و بالاتر از همه یزدان پاک را برای اینکه همکارانم و مرا و خانواده ام را درپناه امن خود قرارداد شاکرم. از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید.

 

ندای گیلان:چه توصیه هایی برای پیشگیری از کرونا دارید؟

از مردم فهیم و فرهیخته تقاضا میکنم توصیه های بهداشتی را جدی بگیرند. مداوما دستها را بشویند . و خارج از منزل از محلولهای ضدعفونی استفاده کنند. ماسک بزنند.از اماکن شلوغ و تجمعات دوری کنند. جز برای کار و یا انجام امور ضروری از منزل خارج نشوند. در تاکسی ؛ اتوبوس ؛ پمپ بنزین ؛ سوپرمارکتها؛ بانکها و فروشگاهها و … موازین بهداشتی و پیشگیرانه را رعایت کنند. فقط با رعایت این موارد می‌توانیم زنجیره انتقال و انتشار این ویروس را قطع نماییم.‌هرگونه علایم مشابه آنفلوانزا و سرماخوردگی را جدی بگیرند و به پزشک و مراکز بهداشتی و درمانی مراجعه نمایند. ان شا ا… و به یاری خداوند بزرگ بر این بحران نیز فائق خواهیم آمد.

ندای کیلان:و حرف اخر

در اخر می‌خواهم بگویم خانمها هرجا که باشند. در مزرعه ؛ در کلاس درس؛ در مطب ؛ در بیمارستان ؛ در کارخانه و یا خانه می‌توانند نقش آفرین باشند . می‌توانند تاثیرگذار باشند. می‌توانند سکاندار باشند. فقط باید عاشق باشند…

 

گالری عکس های صدیقه عبداللهی

گفتگو از :نوشین میربلوک

  • نویسنده : نوشین میربلوک