به گزارش‌‌‌‌‌ندای گیلان به نقل از خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از مهمترین شبهات وهابیت در حدیث غدیر، داستان سفر امیرالمؤمنین(ع) به یمن و شکایت اصحاب از حضرت است که با اندکی مطالعه تاریخ و روایات صحیح اهل سنت مشخص میشود که این سفرها هیچگونه ارتباطی با این واقعه عظیم ندارد و تنها […]

به گزارش‌‌‌‌‌ندای گیلان به نقل از خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از مهمترین شبهات وهابیت در حدیث غدیر، داستان سفر امیرالمؤمنین(ع) به یمن و شکایت اصحاب از حضرت است که با اندکی مطالعه تاریخ و روایات صحیح اهل سنت مشخص میشود که این سفرها هیچگونه ارتباطی با این واقعه عظیم ندارد و تنها دشمنان برای منحرف ساختن حقیقت، اینگونه ماجراها را بیان میکنند تا اذهان از این واقعیت دور شوند.غدیر خم از برجستهترین و مهمترین سند حقانیت شیعه است که به همین دلیل، مخالفان اهلبیت(علیهمالسلام) به خصوص وهابییان خبیث، بیشترین هجمهها و شبهات را بر آن وارد کردهاند و از آنجایی که نتوانستهاند در سند آن خدشهایی وارد کنند سعی در خدشهدار کردن دلالت آن و حقیقتِ این واقعه هستند و در این راه از هیچ تحریف و تهمتی دریغ نورزیدهاند.یکی از مهمترین اشکالاتی که در سالهای اخیر توسط وهابیت خبیث مطرح شده داستان سفر امیرالمؤمنین(ع) به یمن و شکایات تعدادی از لشکریان از حضرت و اختلاف در میان آنان است که رسول خدا(ص) برای رفع این اختلاف و کدورتها، در غدیر خم از امیرالمؤمنین(ع) حمایت میکند و و آنها را بر محبت و دوستی حضرت و ترک دشمنی با او برمیانگیزد و به این ترتیب بود که فرمودند: هر کسی من دوست(ولی) او هستم علی(ع) نیز دوست(ولی) اوست.با اندکی مطالعه تاریخ و روایات صحیحه در کتب اهل تسنن مشخص میشود که امیرالمؤمنین(ع) بارها به یمن سفر کرده بودند که از حیث شواهد تاریخی و روائی هیچ ارتباطی با واقعه غدیر ندارد. اما وهابیان و تعدادی از علمای اهل سنت با اختلاط روایات متعدد و مختلف درباره این سفرها، آن را به غدیر ربط دادهاند و ماجرای غدیر را اینگونه توجیه و از حقیقت منحرف ساختهاند.ما برای اثبات قطعی بودن دلالت واقعه غدیر بر ولایت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) و بیارتباطی آن به سفرهای حضرت به یمن، به تجزیه و تحلیل هریک از این سفرها بصورت مستقل و در پستهای جداگانه میپردازیم.حدوداً میتوان گفت امیرالمؤمنین(ع) سه مرتبه برای مأموریتهای مهم و حساس به یمن سفر کردهاند که عبارتند از:مرتبه اول، سفر برای دعوت مردم یمن به اسلام و جنگ با بعضی از قبائل یمن بود و در همین سفر بود که بریده از طرف خالد بن ولید و همچنین تعدادی از صحابه برای خراب کردن چهره حضرت امیر(ع) نزد رسول خدا(ص) داستان کنیز گرفتن حضرت را مطرح کردند و برای شکایت و در حقیقت دوبهمزنی نزد حضرت به مدینه رفتند.مرتبه دوم، رسول خدا(ص)، حضرت علی(ع) را برای قضاوت به یمن اعزام کرد که در این سفر هیچ شکایتی از حضرت صورت نگرفت.(به همین دلیل از بیان آن صرف نظر میکنیم)مرتبه سوم، امیرالمؤمنین(ع) برای اخذ زکات و صدقات به عنوان فرمانده کاروان به یمن سفر کردند که در مسیر برگشت برخی از همراهان از او نزد رسول خدا(ص) شکایت کردند.این سفر و حوادث آن را بسیاری از بزرگان و علمای اهل سنت از جمله، احمد بن حنبل، ذهبی، ابن حجر، نسائی و … با عبارتهای مختلف نقل کرده اند.[1] ما در این نوشتار به دو روایت از طبرانی و ذهبی در نقل شکایت صحابه از امیرالمؤمنین(ع) اشاره میکنیم.طبرانی این داستان را از پسر بُریده و او از پدرش نقل میکند: رسول خدا(ص) علی(ع) را به عنوان فرمانده لشکر به یمن فرستاد و خالد بن ولید را به عنوان فرمانده لشکر به منطقه جبل فرستاد و فرمود: اگر دو لشکر در یک جا به هم رسیدند، علی(ع) فرمانده است. دو لشکر به هم رسیدند و غنائم فراوانی گرفتند که تا آنروز این چنین غنیمت به دست نیاورده بودند؛ علی(ع) کنیزی را از خمس غنائم برداشت، خالد بن ولید بریده را صدا زد و گفت: این فرصت را غنیمت بشمار و رسول خدا(ص) را از کاری که علی(ع) انجام داده باخبر کن. بریده میگوید: به مدینه رفتم و به مسجدالنبی وارد شدم در حالی که رسول خدا(ص) در منزل بود و عدهای از صحابه درب خانه حضرت نشسته بودند.گفتند: ای بریده از جنگ چه خبر؟گفتم: خیراست خداوند مسلمین را پیروز کرد.گفتند: پس چرا تو زودتر آمدی؟گفتم: به خاطر کنیزی که علی(ع) از خمس برداشت، آمدم تا رسول خدا(ص) را با خبر کنم.گفتند: زود رسول خدا(ص) را با خبر کن همانا این کار، او را از چشم حضرت میاندازد. این در حالی بود که رسول خدا(ص) سخنان ما را میشنید؛ در این هنگام حضرت غضبناک از منزل خارج شد و فرمود: چه شده است که عدهای علی(ع) را تنقیص میکنند، هر کس علی(ع) را تنقیص کند من را تنقیص کرده و هر کس از علی(ع) جدا شود از من جدا شده است، علی(ع) از من و من از علی(ع) هستم. ای بریده آیا نمیدانی که حق علی(ع) بیش از آن جاریهایست که برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟!….[2]ذهبی نیز نقل میکند: علی بن ابیطالب(ع) نسبت به آن کنیزی که از غنائم قرعه به نام او افتاده بود، تصرف کرد و چهار نفر از صحابه با هم عهد و پیمان بستند که نزد پیغمبر(ص) بیایند و از علی شکایت کنند تا آنجایی که پیغمبر(ص) فرمود: از جان علی(ع) چه میخواهید؟ علی(ع) از من است و من از علی(ع) هستم و او ولی امر تمام مؤمنین بعد از من است.[3]او در ادامه مینویسد: احمدبن حنبل، ترمزی و نسائی آن را نقل کردهاند و گفتهاند که روایت حسن و معتبر است. [4]سایت سنی نیوز در تحلیل خود از واقعه غدیر مینویسد: علی(رض) پس از ورود به یمن غنایم جنگی را تقسیم کرد و یک زن زیبا را برای خود به غنیمت برد و با او همبستر شد. این کار ایشان و بعضی علل دیگر موجب ناراحتی و اعتراض و شکایت سپاهیان اعزامی به یمن شد و دامنه اعتراضات هر روز بیشتر میشد. به همین علت حضرت رسول اکرم(ص) در محل غدیر خم، پس از استراحت و نماز ظهر حاجیان که لشکریان بازگشته از یمن(معترضان علی) نیز در میان آنان بودند، طی بیاناتی که متن کامل و مقبول آن موجود نیست، دوستی علی(رض) را سفارش نموده و لشکریان متعرض را از دشمنی و مخالفت با حضرت علی(رض) بر حذر داشته است. بنا بر خلاف آنچه شیعیان ادعا میکنند، مخاطب حضرت رسول(ص) در غدیر خم، فقط لشکریان برگشته از یمن بودند!.[5] این سفر در سال هشتم هجری بوده است نه در سال دهم هجری (سال حجه الوداع) چنانکه زینی الدخان در این رابطه مینویسد: اینکه در تاریخ آمده است که علی بن ابیطالب(ع) سال 10 برای فتح یمن رفته است، این هیچ ارتباطی ندارد و خیالی بیشتر نیست و کسانی که گفتهاند، دچار توهم شدهاند؛ چون رفتن علی(ع) برای فتح یمن، ارتباطی با سال 10 نداشته است.[6] این داستان و کسانی که از امیرالمؤمنین(ع) شکایت داشتند، به مدینه آمدند و در مسجدالنبی شکایتشان را از حضرت مطرح کردند؛ اما قضیه غدیر در مکه و در ایام حج رخ داده است. چنانکه در روایتی که از طبرانی نقل کردیم بدان تصریح کرده بود که بریده میگوید: من وارد مدینه و داخل مسجدالنبی شدم و تعدادی از صحابه هم دم در مسجد نشسته بودند.[7] بزرگان اهل سنت فقط یک جمله و یک روایت ضعیف و حتی جعلی در حدیث غدیر به ما نشان دهند که نشانگر این باشد که در غدیر، نبی مکرم اسلام(ص) به خاطر شکایت سپاه یمن، مطالبی فرموده باشد، یا راجع به رفع خصومت و ناراحتی بین اصحاب جملهای داشته باشد. با دقت در روایتی که از طبرانی و ذهبی بیان کردیم در مییابیم که رسول خدا(ص) پس از غضب از شکایت شاکیان، به امامت امیرالمؤمنین(ع) تصریح کرده است. چنانکه حضرت فرمودند: … وأنه ولیّکم من بعدی: همانا علی(ع) ولی و جانشین بعد از من است. همچنین حاکم نیشابوری این داستان و تصریح پیامبر(ص) به ولایت حضرت را این چنین نقل میکند: بریده میگوید: آمدم خدمت نبی مکرم(ص) از علی(ع) سخن گفتم و او را تنقیص کردم و دیدم که صورت حضرت دارد تغییر میکند، سپس فرمود: آیا من ولایتم بر مؤمنین از خود مؤمنین بیشتر نیست؟ گفتم: بله، فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی(ع) هم مولای اوست.[8] در این سایت آمده در ادامه میگوید: این حدیث بنا بر شرط مسلم و بخاری صحیح است اما آن را ذکر نکردهاند.[9]اما این داستان که حضرت امیر(ع) آن کنیز را گرفتند و با او همبستر شدند، یکی از جعلیات و اکاذیب و تهمتهایی است که به حضرت نسبت میدهند، چنانکه در روایات متعددی آمده است که حضرت تا زمانی که حضرت زهرا(س) در قید حیات بود، هیچ زن و کنیزی اختیار نکرد. پس اصل این قضیه مورد تردید است و به نظر جعلی میرسد.بنابراین سفر اول حضرت امیرالمومنین(ع) به یمن هیچ ارتباطی با حجة الوداع ندارد و تقریبا دو سال قبل از سال دهم هجری رخ داده است و وهابیان و متعصبان تنها خواستهاند با خلط این وقایع به هم، از عظمت و دلالت این حادثه بزرگ، بر ولایت امیرالمومنین(ع) بکاهند که خداوند ماهیت پلید و زشت آنان را اینچنین برملا ساخته است.[1]. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، دار النشر: دار الکتاب العربی- لبنان/ بیروت – 1407هـ – 1987م، الطبع: الأولى، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج 3، ص63 و ج2، ص690؛ فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة – بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب، ج8، ص52؛ المعجم الأوسط، اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، دار النشر: دار الحرمین- القاهرة، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 6، ص 162؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، دار النشر: دار الجیل – بیروت – 1412 ، الطبعة: الأولى، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج2، ص1120 و … .[2]. المعجم الأوسط، اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، دار النشر: دار الحرمین- القاهرة، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 6، ص 162.[3]. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، دار النشر: دار الکتاب العربی- لبنان/ بیروت – 1407هـ – 1987م، الطبع: الأولى، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج 3، ص63.[4]. همان.[5]. سایت سنی نیوز 28/9/ 89.[6]. السیره النبویه؛ زینی دحلان، نشر: دارالقلم العربی حلب، ط1، 1996 م، ج 2 ، ص 371.[7]. المعجم الأوسط، اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، دار النشر: دار الحرمین- القاهرة، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 6، ص 162.[8]. المستدرک على الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – 1411هـ – 1990م ، الطبعة: الأولى، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 119.[9]. همان.انتهای پیام/