زن 37 ساله ای که به دلیل تخریب اموال عمومی یک شرکت توسط پلیس بازداشت شده بود راز ارتباط خود با پسری که 12 سال از او کوچکتر بود را برملا ساخت…

به گزارش سرویس حوادث ندای گیلان، زن 37 ساله که به اتهام تخریب خودرو و اخلال در نظم یک شرکت توسط گشت پلیس 110 به کلانتری آبکوه  هدایت شده بود درحالی که عنوان می کرد می دانم در انتخاب همسر اشتباه کرده ام اما در مسیری قرار گرفته بودم که چاره ای جز حفظ رشته های بریده زندگی ام نداشتم به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: هنوز 14 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که پسر عمه ام به خواستگاری ام آمد همه خانواده راضی به این ازدواج فامیلی بودند و به خاطر شناختی که از یکدیگر داشتند مرا وادار کردند تا سر سفره عقد بنشینم. من هم که می‌دانستم فقط باید ازدواج کنم «بله!» را گفتم وبدین ترتیب من و «ایمان» نامزد شدیم و خیلی زود زندگی مشترکمان را آغاز کردیم اما یک سال بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم ایمان به مواد مخدر  اعتیاد دارد او پسری کم سن و سال بود و هنوز چهره اش آثار اعتیاد را  نشان نمی داد به همین خاطر هیچ کدام از  فامیل باور نداشتند که ایمان به مصرف مواد مخدر آلوده شده است با این وجود دیگر ادامه این زندگی را به مصلحت ندیدم و قبل از این که صاحب فرزند شوم از او طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. از سویی به خاطر این جدایی دچار افسردگی شده بودم و از طرف دیگر سرزنش ها و نگاه های تحقیرآمیز دیگران آزارم می داد.

اطرافیانم طلاق را مذموم می دانستند و با گوشه و کنایه هایشان موجب عصبانیت من می شدند کار به جایی رسید که دیگر بر سر هر موضوع بی ارزشی با خانواده ام درگیر می شدم و به مشاجره می‌پرداختم این بود که چند سال بعد تصمیم گرفتم خانواده ام را رها کنم و به طور مستقل به زندگی ام ادامه بدهم به همین خاطر از شهرستان عازم مشهد شدم و در یک شرکت خصوصی کاری برای خودم پیدا کردم از همه کس و همه چیز بریده بودم تا این که با پسر جوانی در محیط کارم ارتباط برقرار کردم. «شهریار» 12 سال از من کوچک تر بود اما من که زنی تنها بودم احساس می کردم او تا پایان عمر در کنارم باقی می ماند به همین دلیل با او ازدواج کردم ولی شهریار تک پسر بود و خانواده اش به شدت با این ازدواج مخالفت کردند من هم برای آن که شهریار را از دست ندهم خیلی زود باردار شدم و «عسل» را به دنیا آوردم با این وجود رفتارهای مشکوک همسرم آزارم می داد.

او با این بهانه که عسل دختر او نیست و من با افراد دیگری ارتباط دارم من و دخترم را ترک کرد حتی وقتی آزمایش های پزشکی ثابت کرد که عسل دختر اوست حاضر به بازگشت به منزل  نشد تا این که فهمیدم شهریار با دختر دیگری در محل کارش دوست شده است و هیچ احساسی نسبت به من ندارد. همسرم دیگر حاضر به ثبت  واقعه ازدواج و گرفتن شناسنامه برای عسل نبود او حتی نفقه مرا نیز نمی پرداخت در این شرایط بود که از شدت عصبانیت به شرکت محل کارش رفتم و خودرواش را تخریب کردم اما ای کاش…