«گِلاب مدرن» لندن یکی از مهمترین ساختمان‌های تئاتری جهان، هر سال میزبان هزاران نفر شیفته ادبیات نمایشی از سراسر جهان است.سال 1600 میلادی. لندن، بزرگترین شهر انگلستان با دویست هزار نفر جمعیت در زمان شکسپیر است. شهری که بسیاری برای دست یافتن به یک زندگی بهتر به آن مهاجرت کرده بودند تا بتوانند زندگی دیگرگونه‌ای […]

«گِلاب مدرن» لندن یکی از مهمترین ساختمان‌های تئاتری جهان، هر سال میزبان هزاران نفر شیفته ادبیات نمایشی از سراسر جهان است.
سال 1600 میلادی. لندن، بزرگترین شهر انگلستان با دویست هزار نفر جمعیت در زمان شکسپیر است. شهری که بسیاری برای دست یافتن به یک زندگی بهتر به آن مهاجرت کرده بودند تا بتوانند زندگی دیگرگونه‌ای برای خود بسازند؛ شهری که چهره‌اش با آنچه اکنون از آن تصور می‌کنید، بسیار متفاوت بود.
شاید زمانی‌که از کنار رودخانه تیمز و ساختمان‌های معروف تاریخی و فرهنگی آن قدم می‌زنید، داشتن تصور دیگری از این شهر، بسیار سخت و دور از ذهن باشد. اما به واقع شکسپیر جوان که در دوره‌ای از عمر خود به مانند بسیاری دیگر به این شهر آمد، با محیطی متفاوت از آنچه ما هم اکنون می‌پنداریم، روبه‌رو بود. هنرمندی که توانست در خطرناک‌ترین بخش شهر نقشی متفاوت از انگلستان را ترسیم کند. نقشی که پس از گذشت چندین قرن آنچنان اثرگذار مانده که نمی‌توان سرزمین مادری‌اش را بدون او تصور کرد و دارای ماهیت دانست. بدون شک انگلستان، سرزمین اوست و می‌توان ردپایش را در فرهنگ، ادبیات، هنر و اقتصاد این کشور به وضوح دید.
لندن سال 2018 میلادی. بزرگترین شهر انگلستان با جمعیتی بیش از هشت میلیون نفر. شهری که روزانه میزبان افراد بسیاری از سراسر جهان است، مردمانی که همه آنها با نام «ویلیام شکسپیر» آشنا هستند و برای دیدن آثار به جا مانده از او به جاهای مختلفی از شهر و کشور سفر می‌کنند تا بتوانند از نزدیک با دنیای او آشنا شوند. یکی از پربازدیدترین نقاط این مناطق، ساختمان«گِلاب مدرن شکسپیر» بر کناره رودخانه تیمز است که در بیشتر روزها آثار این هنرمند را به شکل کلاسیک در آن به صحنه می‌رود و تماشاگران آثار شکسپیر، بیننده مهمترین نمایشنامه‌های جهان ادبیات نمایشی می‌شوند و با قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های آن همذات‌پنداری می‌کنند. با «رومئو و ژولیت» عاشق می‌شوند و با «هملت» مجنون…
نگاهی به تراژدی یک ساختمان تئاتری
منطقه جنوبی رودخانه تیمز در ندای گیلان لندن، «بک‌ساید» نامیده می‌شد، منطقه‌ای خارج از کنترل مسئولان دوره شکسپیر، محلی خطرناک که به واسطه حضور تئاترها، قمارخانه‌ها، برگزاری مسابقه حیوانات و … معروف بود.
Backsaid در آن دوره، منطقه‌ای خارج از شهر لندن به شمار می‌رفت و برای ورود به آن تنها دو راه وجود داشت، مسیری که بیشتر به افراد متمول اختصاص داشت و با قایق‌های سبک پارویی به آنجا می‌آمدند و دیگری مسیر «پل لندن» بود که افراد فقیر باید پیاده از آن عبور می‌کردند، هرچند این مسیر پیاده‌روی به واسطه حضور مغازه‌های بسیار در اطراف آن چندان هم برای عابران‌اش خالی از لطف نبود.
«ویلیام شکسپیر» یکی از اعضا گروه مردان «لرد چامبرلین» در اواخر سال 1590 بود؛ این گروه در تئاتری به سرپرستی خانواده «باربگ» یعنی پدر خانواده «جیمز» و «ریچارد» پسرش فعالیت می‌کردند. «جیمز» سالنی در زمین اجاره‌ای برپا کرده بود که با اتمام زمان اجاره آن، مالک زمین آن را تمدید نکرد. نکته سخت‌تر آن بود که «جیمز» بیشتر پول خود را صرف هزینه‌های ساخت سالن و فضای داخلی آن کرده بود. با درگذشت او و اتمام زمان اجاره، گروه از سالن بیرون انداخته شدند.
پس از آن گروه تئاتر «لرد چامبرلین» به سختی و با صرف هزینه‌های بسیار به کار خود ادامه داد تا اینکه در سال 1598 برای حل مشکل خود راه حلی پیدا کردند.
اعضا گروه هر کدام مقداری پول به عنوان سهم پرداخت کردند و این مساله باعث شد تا «ریچارد» مقداری پول به دست آورد و بتوانند سالنی در منطقه «بنک‌ساید» در نزدیکی سالن «رز» (نخستین سالن تئاتر منطقه) به دست آورند. آنها در یکی از روزهای سال 1598 به سالن پیشین خود که ساختمان آن به آنها تعلق داشت رفتند تا از متریال‌های قبلی آن برای یک سالن جدید استفاده کنند. «پیتر استریت» بنایی که با گروه همکاری می‌کرد، آنها را متقاعد ساخت که می‌توانند از چوب‌های آن ساختمان مجدد استفاده کنند. ساختمانی که مانند یک کیت از صفحات چوبی درست شده بود. «استریت» با آماده شدن فندانسیون ساختمان جدید در کنار رودخانه، چوب‌ها را به منطقه برد و از آنها در ساخت ساختمان بهره برد.
ساختمان «گِلاب» در نوع خود منحصر به فرد بود چرا که توسط تعدادی بازیگر و نمایشنامه‌نویس ساخته و اداره می‌شد، آنها در تمام اتفاقات آن سهیم بودند و با یکدیگر شراکت داشتند در حالی‌که سالن تئاتر «رز» توسط «فیلیپ هنسلو» که فردی تاجر به شمار می‌رفت، برپا شده بود. بر این اساس آنها خودشان در مورد تمام اتفاقات تصمیم می‌گرفتند و آن را به مرحله اجرا می‌رساندند. این سیستم بسیار موفقیت‌آمیز بود و به مدت 14 سال بدون هیچ مساله‌ای ادامه داشت. در طول این دوران نمایشنامه‌های بسیار موفقی مانند «هملت»، «اتلو»، «لیرشاه» و … نوشته و در این مکان اجرا شد.
گِلاب در محاصره آتش
29 ژوئن 1613روزی مهم در تاریخ ساختمان گلاب ثبت شده است. نمایش «همه چیز درست است» اثر جدیدی از شکسپیر قرار بود در سه سانس به صحنه برود. نمایشی براساس داستان زندگی «ملکه الیزابت» و وقایع مهم دوران سلطنت پدر او «هنری هشتم». «الیزابت» به عنوان ملکه‌ای نیک‌نام مشهور بود که با وجود گذشت ده سال از مرگ‌اش و پایان دوران طلایی حکومتش، همه از او به خوبی یاد می‌کردند. ویلیام شکسپیر هم به عنوان نمایشنامه‌نویسی میهن‌پرست اثری در مورد او نوشته بود. پوسترهای دست‌نویس نصب شده بودند و خبرها دهان به دهان در شهر پیچیده بود و بسیاری مشتاق دیدن این نمایش بودند. دو اجرای نخست نمایش به خوبی پیش رفت تا اینکه در اجرای سوم، نمدهایی که در ساخت توپ‌های نمایش استفاده کرده بودند آتش گرفت و به سقف سرایت کرد. نکته جالب آن است که تماشاگران در ابتدا تصور می‌کردند این دود بخشی از صحنه‌سازی نمایش است اما بعد از مدتی متوجه موضوع می‌شوند و از محل می‌گریزند. گِلاب قدیمی تنها دو در خروجی داشته است که در آن روز حدود 300 نفر از آن عبور می‌کنند و شخصی آسیب جدی نمی‌بیند. اکنون این ساختمان دارای 8 در خروجی اضطراری است.
دومین ساختمان گِلاب
گروه پس از مدتی تصمیم به بازسازی ساختمان گِلاب گرفت؛ بازسازی که حدود 1400 پوند هزینه داشت. مبلغی دو برابر آنچه در سال 1576 هزینه کرده بودند. این ساختمان تئاتری مجددا در سال 1614 باز شد و اجراهای بسیاری را به صحنه برد. ساختمان دوم سقفی بلندتر داشت و ساختمان بیرونی آن روی همان ساختمان نخستین بنا شد.
گِلاب مدرن می‌شود
«سم وانامیکر» بازیگر و کارگردان آمریکایی است؛ یکی از نخستین کارهای اجرای او بازسازی آثار گِلاب شکسپیر بود. او به همراهی یک کمپانی از سال 1936 نمایش‌هایی را به شکل کوتاه‌تر به همان روشی که در گِلاب اجرا می‌شد را به صحنه می‌برد. نمایش‌هایی موفق که ایده اجرایی آنها همیشه با او باقی ماند. بعد از آمدنش به انگلستان همیشه به دنبال یافتن یادبودها، اتفاقات کاری و زندگی شکسپیر در لندن بود؛ کاری که تمام زندگی‌اش را روی آن گذاشت و تنها روی آن کار کرد و اتفاقی بزرگ را با بازسازی تئاتر گِلاب به عنوان مرکز اجرایی، آموزشی و تحقیقاتی رقم زد.
تئو گروسپی مهندس پروژه گِلاب مدرن، معتقد بود ساختمان جدید باید کاملا به همان روش قدیمی ساخته شود و این به معنای استفاده از همان تکنیک‌هایی بود که پتر استریت استاد نجار دوره الیزابت انجام داده بود. ایده‌ای که با حضور پیتر مک کارتی متخصص سازه‌های چوبی به واقعیت پیوست.