مادلین آلبرایت نویسنده کتاب «فاشیسم: یک اخطار» و وزیر امور خارجه آمریکا بین سالهای 1997 تا 2001 طی مقاله‌ای که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد، نوشت: دونالد ترامپ، رئیس ایالات متحده آمریکا به جای بسیج کردن ائتلاف‌های بین المللی برای رفع مشکلات جهانی، دکترین «هر ملت برای خود» را مطرح کرده است و سیاست‌های […]

مادلین آلبرایت نویسنده کتاب «فاشیسم: یک اخطار» و وزیر امور خارجه آمریکا بین سالهای 1997 تا 2001 طی مقاله‌ای که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد، نوشت: دونالد ترامپ، رئیس ایالات متحده آمریکا به جای بسیج کردن ائتلاف‌های بین المللی برای رفع مشکلات جهانی، دکترین «هر ملت برای خود» را مطرح کرده است و سیاست‌های وی در بخش‌های منافع تجاری، تغییرات اقلیمی و صلح خاورمیانه، سبب انزوای بیشتر آمریکا شده است. وی به جای مشارکت در دیپلماسی خلاقانه، به همسایگان و متحدان آمریکا توهین کرده و از توافقنامه‌های کلیدی بین المللی خارج شده است. فاشیسم اکنون تهدید جدی‌تر از هر زمان دیگری پس از پایان جنگ جهانی دوم است و در دوران ریاست جمهوری متزلزل ترامپ، خطر گسترش فاشیسم جهانی افزایش خواهد یافت و بایستی قبل از اینکه خیلی دیر شود، جلوی ترامپ را گرفت.
73 سال قبل در 28 آوریل سال 1945، ایتالیایی‌ها جسد بنیتو موسولینی، دیکتاتور سابق خود را به طور وارونه در مقابل ایستگاه گاز در میلان آویزان کردند. دو روز بعد، آدولف هیتلر در داخل پناهگاه زیرزمینی خود در خیابان جنگ زده برلین خودکشی کرد. فاشیسم ظاهرا مرده بود. بازماندگان جنگ به منظور جلوگیری از بازگشت آن، به جمع نیروهایی پیوستند که خواهان ایجاد سازمان ملل، ایجاد موسسات مالی جهانی و تقویت حاکمیت قانون- از طریق اعلامیه جهانی حقوق بشر- بودند. در سال 1989، دیوار برلین فرو ریخت و احترام گذاشتن به رای دولت‌های منتخب، نه تنها در اروپای مرکزی، بلکه همچنین در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا افزایش یافت. تقریبا در همه‌جا، به نظر می‌رسید، دیکتاتورها رفته بودند و دموکرات‌ها وارد شده‌اند. آزادی سیر صعودی داشت.
امروز ما در عصر جدیدی هستیم که می‌خواهد بداند آیا پرچم دموکراسی می‌تواند در بحبوحه تروریسم، درگیری‌های فرقه ای، مرزهای آسیب پذیر، رسانه‌های اجتماعی سرکش و طرح‌های بدبینانه مردان جاه‌طلب همچنان بالا نگه داشته شود؟ پاسخ بدیهی نیست. ما ممکن است تشویق کنیم که اکثر مردم در بیشتر کشورها همچنان می‌خواهند آزادانه و در صلح زندگی کنند، اما امکان نادیده گرفتن ابرهای توفانی که جمع شده اند، وجود ندارد. در واقع، فاشیسم – و گرایش هایی که به فاشیسم منجر می‌شود- اکنون تهدید جدی تری از هر زمان دیگری پس از پایان جنگ جهانی دوم است.
نشانه‌های هشدار دهنده شامل تصرف بی وقفه اقتدارگرایانه بیشتر از سوی احزاب حاکم در مجارستان، فیلیپین، لهستان و ترکیه – همه متحدان آمریکا- است. خشمی که باعث تغذیه فاشیسم می‌شود در سایه رشد جنبش‌های بومی گرای مخالف ایده اروپای متحد از جمله در آلمان- جایی که جناح راست حزب آلترناتیو برای آلمان به عنوان حزب مخالف اصلی ظهور کرد- در سراسر اقیانوس اطلس مشهود است. اگر قرار است آزادی بر بسیاری از چالش‌ها چیره شود، فورا به رهبری آمریکا نیاز است. این مساله در میان درس‌های ماندگار و فراموش نشدنی قرن بیستم وجود دارد، اما به گفته خود ترامپ- که انجام شده و نتوانسته است به هدف برسد – وی دائما نفوذ مثبت آمریکا در شوراهای جهانی را کاهش داده است.
ترامپ به جای بسیج ائتلاف‌های بین المللی برای رفع مشکلات جهانی، دکترین «هر کشور برای خود» را به ارمغان آورده است و در بخش‌های منافع تجاری، تغییرات اقلیمی و صلح خاورمیانه، سبب انزوای آمریکا شده است. به جای دخالت در دیپلماسی خلاقانه، وی به همسایگان و متحدان آمریکا توهین کرده است و از توافقنامه‌های کلیدی بین المللی خارج شده است و سازمان‌های چندجانبه را مسخره می‌کند و وزارت امور خارجه را از منابع و نقش آن محروم می‌کند. ترامپ به جای پایبند بودن به ارزش‌های یک جامعه آزاد، با نادیده گرفتن وجدان خود و تحقیر بلوک‌های دموکراسی، به تقویت دیکتاتور‌ها پرداخته است. دیگر نیازی نیست که آنها نگران انتقادهای آمریکا درخصوص نقض حقوق بشر یا آزادی‌های مدنی باشند. برعکس، آنها می‌توانند با توجه به اظهارات خود ترامپ برای توجیه اقدامات سرکوبگرانه آنها، این کار را بکنند.
در موقعیتهای مختلف، ترامپ به سیستم قضایی حمله کرده و رسانه‌ها را مورد تمسخر قرار داده و از شکنجه و خشونت دفاع کرده و از خشونت پلیس چشم پوشی کرده است و طرفداران را به اقدامات خشونت طلبانه فرا خوانده و به شوخی یا جدی اختلاف نظرهای‌های سیاسی را با خیانت یکسان دانسته است. وی سعی کرد از طریق کمیسیون مشورتی مشروع در مورد صداقت رای دهندگان اعتماد به روند الکترال انتخابات آمریکا را تضعیف کند. وی به طور مرتب به موسسات اجرای قانون فدرال بهتان زده و از آنها بدگویی می‌کند. وی مهاجران و کشورهایی را که مهاجران از آنجا می‌آیند را ملامت می‌کند. در خارج از آمریکا نیز، ترامپ به جای ایستادن در مقابل قلدران، به نظر می‌رسد با آنهاست و آنها را دوست دارد و آنها نیز خوشحال هستند که او را به عنوان برند آمریکایی در کنار خود دارند. اگر کسی تاریخچه قیام فاشیسم را به یاد بیاورد، درخواهد یافت که از بین رفتن رهبری اخلاقی آمریکا اولین صحنه معتبر آن را رقم خواهد زد.
این فرصت که ترامپ حوادثی را رقم بزند که نه او و نه هیچ کس دیگر نتواند آن را کنترل کند، نیز به همان اندازه هشداردهنده است. سیاست او در رابطه با کره شمالی روز به روز تغییر می‌کند و ممکن است به سرعت به قدرت نمایی تبدیل شود. تهدید او برای خارج شدن از توافق هسته ای سال 2015 ایران می‌تواند پیمانی را که جهان را امن تر کرد نابود کند و می‌تواند اعتبار آمریکا را برای اعتماد در لحظات بحرانی زیر سوال ببرد.
حمایت وی از تعرفه‌های محافظتی که اقدام تلافی جویانه شرکای تجاری عمده را به همراه داشته است، سبب ایجاد اختلافات غیرضروری شده است و میلیون‌ها شغل وابسته به صادرات را در معرض خطر قرار داده است. پاکسازی اخیر تیم امنیت ملی نیز باعث مطرح شدن سوالات جدیدی در مورد کیفیت مشاوره که وی دریافت می‌کند، شده است. جان بولتون از روز دوشنبه کار در کاخ سفید را آغاز کرده است.
به گزارش شورای راهبردی روابط خارجی، آلبرایت در پایان مقاله خود تصریح کرده است: چه کار باید انجام داد؟ اول اینکه از حقیقت دفاع کرد. به عنوان مثال، مطبوعات آزاد، دشمن مردم آمریکا نیستند؛ آنها محافظ مردم آمریکا هستند. دوم اینکه ما باید این اصل را تقویت کنیم که هیچ کس، حتی خود رئیس جمهور فراتر از قانون نیست. سوم اینکه، ما باید هر کاری می‌توانیم برای تقویت روند دموکراسی انجام دهیم و با ثبت رای‌دهندگان جدید، رعایت احترام به کسانی که با آنها مخالف هستیم و میدان دادن به نامزدهای مورد علاقه و نادیده گرفتن مشاوره‌های بدبینانه به این هدف دست یابیم. هیچ کاری انجام نشده است.