آبراهامسون به خوبی در پاره اول داستان که مربوط به فضای اتاق است نشان می دهد چگونه می توان ذهن را با تکرار آموزش داد و مفاهیم را در آن جایگزین و قابل باور کرد.

ندای گیلان-نقد فیلم

منتقد:سامان پارسی

فیلم:اتاق

saman-parsi

کارگردان: لنی آبراهامسون، فیلمنامه: اما داناهیو، مدیر فیلمبرداری: دنی کوئن، تدوین: نیتن نیوجنت، موسیقی: استفان رنیکس، بازیگران: بری لارسون( جوی نیوسام)، جیکوب ترمبلی( جک نیوسام)، جوان آلن(نانسی نیوسام)، ویلیام اچ میسی( رابرات نیوسام)، شان بریجز( نیک پیر)، محصول: کانادا، ایرلند، انگلستان، 2015، 116 دقیقه.

فیلم اتاق داستان مادر و پسری است که در یک اتاق زندانی شده اند. فیلم با احوالپرسی جک با وسایل اتاق شروع می شود و چند بار این گفتگوها تکرار می شود. تمام جهان حقیقی جک اتاقی است که او و مادرش در آن زندگی می کنند و تمام آنچه از تلویزیون می بیند جادویی و غیر واقعی است. جک تمام مفاهیم ذهنی خود را در یک محیط بسته و از طریق آموزش های مادرش دریافت می کند. جک تصویری از جامعه ایی است که جریان اطلاعات از مسیر و منبع مشخصی می گذرد. آموزش توسط فردی واحد داده می شود. او دون کیشوت معاصر است که در اتاقی محصور شده و جهان او اتاقی است که در آن زندگی می کند. تمام سهم او از فضای خارج دریچه شیشه ایی است که می تواند از آن آسمان را ببیند. آبراهامسون به خوبی در پاره اول داستان که مربوط به فضای اتاق است نشان می دهد چگونه می توان ذهن را با تکرار آموزش داد و مفاهیم را در آن جایگزین و قابل باور کرد. اتاق تفکر انسان است که اگر پرورش این تفکر از منبع مشخصی باشد و از ابتدای شکل گیری به تشریح مفاهیم بپردازند. پس از مدتی ذهن به این مفاهیم صورتی حقیقی می دهد. در واقع ما در تفکر خود آن چیزی را پرورش می دهیم که خود تمایل به آن داریم.

جوی چندین سال پیش توسط نیک پیر ربوده شده و سپس بچه دار شده، او  از ابتدا داستانی برای جک تعریف کرده که در آن تمام جهان  حقیقی همین اتاق است. جوی که خود پیش از این در جهان حقیقی می زیسته پس از بزرگ شدن پسرش تصمیم می گیرد برای فرار از این زندان با حقه ایی فرزندش را از آنجا رها کند تا بعد از رفتن او برای نجات او هم برگردد. نیک پیر تنها زندانبان جوی و پسرش نیست بلکه تنها راه ارتباط آنها با جهان خارج و منشا حیات آنها است. او گاه و بیگاه به آنها سر می زند و برای آنها غذا می آورد، در اتاقی که فقط خودش رمز آن را می داند و اگر روزی نیک پیر بازنگردد آنها از گرسنگی می میرند. یکی از مهمترین چالش های جوی تغییر ذهنیت جک نسبت به تمام چیزهایی است که تا به حال برای او حقیقی بوده اند. چالش بین مادر و فرزند و تقابل دو تفکر  یکی از سکانس های برجسته فیلم است. جک در برابر تعاریف جدید و متضاد با مفاهیم ذهنی اش با پرخاشگری مقابله می کند. در واقع او در ابتدا نوعی مقاومت در برابر یادگیری مفاهیم ذهنی جدید نشان می دهد. انسان وقتی در درون یک سیستم بسته زندگی کند بی شک هر تغییری که مغایر با برداشت ذهنی او باشد نه تنها پذیرش آن برایش غیر ممکن است بلکه چون این تغییرات قرار است تمام ساحت وجودی او را به چالش بکشد عکس العمل هایی خشن نشان می دهد. اما مهربانی مادرانه بر تفکر او تاثیر می گذارد و آنها با فریب دادن نیک پیر جک از اتاق فرار می کند. یکی از تحسین برانگیز ترین سکانس های فیلم زمانی است که جک پشت وانت است و با نگاهی متعجب جهان اطراف را نظاره می کند و تمام چیزی که تا بحال فکر می کرده غیر حقیقی است اکنون در برابر چشمهان او رژه می رود.

فیلم پس از نجات جوی مانند اکثر فیلم های درام قرار نیست با پایانی اینگونه ارزش هنری خود را از بین ببرد.  بخش دوم فیلم چالش های مادر و فرزند برای ورود به دنیای حقیقی است. حضور مردم، رسانه و پدر و مادر واقعی جوی که اکنون از هم جدا شده اند. مواجهه و ورود به این دنیا را برای هر دو در ابتدا سخت تر از انتظارشان می نماید. جک در این ورود و همسان سازی با جامعه بسیار موفق تر از مادرش است و جوی که پیش از این تجربه زندگی در دنیایی واقعی را داشته با بررسی خاطرات، زندگی گذشته و شرایط کنونی روز به روز افسرده تر می شود. او بخشی از زندگی خود را از دست رفته می بیند و با شرایطی متفاوت با تمام دوستان خود وارد جامعه شده، حتی بر سر برخی مسائل با مادرش دچار مشکل می شود. هر چند خانواده و جامعه قصد حمایت از او را دارد اما او توان ایستادگی ندارد و به فروپاشی می رسد.

یکی از مهمترین سوال هایی که هنگام مصاحبه از جوی پرسیده می شود این است. آیا حاضر هستید حقیقت را درباره پدر جک به او بگویید؟ چرا وقتی جک به دنیا آمد برای زندگی در شرایط بهتر او را به نیک پیر ندادید تا در جایی رهایش کند؟ این سوال ها باعث نوعی چالش درونی در جوی می شود. درگیری درونی و ذهنی سبب فروپاشی او و خودکشی اش می شود.

 وقتی فضای باز برای دریافت اطلاعات وجود داشته باشد و فرد بتواند از منابع مختلف آموزش ببیند در این صورت دریافت های ذهنی او جامع تر و عمیق تر خواهند شد. ساحت تک بعدی یک مفهوم از بین می رود و با تشریح صورت های مختلف از دیدگاههای متفاوت می توان درک بهتر و عمیق تری از یک مفهوم داشت. اتاق در واقع فضایی در بسته است که هر فرد می تواند برای ذهن خود بسازد ولی وقتی این دیوار ها فرو بریزند دیگر نمی توان جلوی صورت های مختلف یک مفهوم را گرفت.

یکی از نکات برجسته فیلم داستان بسیار زیبای فیلم است که بر اساس داستانی از اما داناهیو و کارگردانی خوب و بی نقص لنی آبراهامسون به تصویر کشیده می شود. آنها قرار نیست بر اساس انتظارات مخاطب روایت پیش ببرند. برای همین وقتی جک از ماشین بیرون می پرد بر خلاف انتظار نمی تواند حرف بزند یا وقتی مادرش پیدا می شود ما با پایان خوش به سبک فیلم های درام مواجه نیستیم. بازی تحسین برانگیز بری لارسون در دو فضای مختلف با دو شخصیت متفاوت و همچنین جیکوب ترمبلی در نقش جک با وجود سن کم در زمانی که در اتاق است و با وسایل اتاق حرف می زند و وقتی از اتاق بیرون می رود  بی نقص و از حضور استعدادی در آینده سینما حرف می زند. هر چند شاید کمی پایان فیلم رویایی باشد اما قابل باور بودن شخصیت ها و روایت در فضای درونی فیلم تا مدت ها بر ذهن مخاطب تاثیر می گذارد.