محمدعلی نویدی- بحث از تبارشناسی تفکر، با این قاعده و اصل ذاتی و طبیعی و فطری انسان، پیوند و ارتباط دارد که تا انسان هست، عقل ورزی و خردمندی و توان فکر کردن و اندیشیدن نیز هست و تا عقل و نیروی تمییز و تشخیص موجود هست، زندگی و حیات نیز هست. زندگی انسان، با […]

محمدعلی نویدی- بحث از تبارشناسی تفکر، با این قاعده و اصل ذاتی و طبیعی و فطری انسان، پیوند و ارتباط دارد که تا انسان هست، عقل ورزی و خردمندی و توان فکر کردن و اندیشیدن نیز هست و تا عقل و نیروی تمییز و تشخیص موجود هست، زندگی و حیات نیز هست. زندگی انسان، با معانی و مفاهیم واقعی کیفیت و رشد و آگاهی و بهترشدن و تعالی یافتن و ترقی نمودن، ارتباط دارد؛ بدین جهت، ساحت تفکر، برای زندگی انسان و حیات اجتماعی، حائز اهمیت فراوان است.
در جریان و سیر تفکر و حکمت و فرزانگی بشری، چندین حالت و خصلت قابل توجه و تامل است که با تبارشناسی تفکر، نسبت و پیوستگی دارد. گاهی پیدایش و ظهور متفکران موسس و بزرگ و تفکرات اصیل و اثربخش و دانشمندان موسس، در یک برهه و دوران و عصر واقع می شود و ظهور پیدا می کند؛ مثل قرن چهارم و پنجم پیش از میلاد در یونان. یا مثل ظهور و پیدایش متفکران و دانشمندان بزرگ، در قرون دوم تا پنجم هجری، یا مثل پیدایش اندیشمندان و انبوه دانشمندان، در مغرب زمین در دوره جدید و معاصر. گاهی تفکر صور و حالات گوناگون به خود می‌گیرد و فکرورزی در چهره های مختلف معرفتی ظاهر می شود؛ مثلا در چهره حکمت و عرفان یا علم و دانش و اندیشه های متنوع. و نیز گاهی شرایط اجتماعی و سیاسی و حکومتی و قدرتی، در نحوه و چگونگی ظهور و آثار تفکر، نقش اساسی دارد. و گاهی رویکردهای دینی و اعتقادی و مذهبی، در انواع تفکرات و ظهورات عقل، مدخلیت دارد. البته عوامل اقتصادی و نوع معیشت مردم و فراخی و تنگی آن نیز به طور مستقیم، در نوع نگرش و تفکر و فرهنگ جامعه اثرگذار است.
با این توضیح مقدماتی، قاعده و اصل این است که تبار تفکر، هم زمینه و فضای مساعد و مناسب خود را لازم دارد و هم متفکران مجد و کوشا و پی گیر و مولد می‌طلبد. در دوران فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی نیز قاعده بر این اصل و اساس بوده است؛ متفکران و اندیشمندانی ظهور کردند و از خود اثر بر جای گذاشتند که حالت و حکم، تمهیدی و زمینه چینی و مقدماتی داشتند. یعنی وجود و ظهور این متفکران و اندیشمندان برای ظهور و تاسیس تفکر قوی و دستگاه معرفتی منظم، لازم و ضروری بوده است. بنابراین نمی‌توان از این دانشمندان غیر معروف، صرف نظر کرد.
مثلا متفکرانی که پیش از ملاصدرا، زمینه احیاگری و تمهیدی در حیات عقلی و فکری داشتند همانند قطب الدین رازی، میرسید شریف جرجانی، جلال الدین دوانی، ابن ترکه اصفهانی و غیره، اینها احیاکنندگان حیات عقلانی و مفسیرین مشرب عقلی و عرفانی بودند. همین ها، بر آثار عرفانی بوعلی و سهروردی و ابن عربی و متصوفه، تفسیر و تحشیه نوشتند و تلاش کردند، بین ایمان و عقل و فلسفه پیوند بزنند. پس دقت در اثر و نقش این متفکران مهم است.
زمانی جایگاه و نقش این اندیشمندان، بیشتر معلوم و مبرهن می شود که بدانیم افول و انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی از هنگامی شروع شد که امام محمد غزالی با حملات معرفتی و فقهی و جدلی و فلسفی خود، عرصه را بر تفکر و عقل ورزی تنگ کرد و جمهور و توده مردم و فضای فرهنگی را به سمت تقلید و تعبد و تعصب پیش برد. و از سوی دیگر، حملات و تهاجمات مغولان، مردم و فرهنگ و تمدن جهان اسلام و ایران را به تباهی و ویرانی کشاندند. این دو عامل اصلی‌ترین عوامل، دوران انحطاط بود. یعنی انحطاط فکری و فروپاشی نظام اجتماعی و سیاسی و سامان جامعه.
اما پرسش اینجاست که آیا انحطاط تفکری و انقطاع فکری و علمی کامل در تبار تفکر امکان پذیر است؟
پاسخ این سوال با توجه با هستی محقق و محصل آدمی و وابستگی او به عقل و زندگی عقلانی بر اساس قاعده و حکمت منفی خواهد بود. چون بررسی و مطالعه در تبار تفکر و تاریخ زندگی و سیر جوامع، در قرون ششم، هفتم، هشتم و نهم ماقبل ملاصدرا نشان می دهد هنر، حکومت، تصوف و برخی دیگر از عناصر فرهنگ، هنوز زنده بودند و به انحطاط کامل نرسیده بودند. اگر چه در مورد عالم اسلام و جهان ایران بزرگ، صورت ها و چهره های تفکری و معرفتی، متغیر و متنوع گشته بود. ولی حالت تعطیل و تعلیق مطلق پیدا نکرده بود بلکه انحطاط و افول و نزول عقلانی و علمانی صورت پذیرفته بود و آثار این سقوط در تمام عرصه های زندگی عیان گشته بود.
بعد از حمله چنگیز و مغولان و تاتارها و استیلای آنان، دودمان ها و حمکرانان محلی، مستولی گشتند و نیز تیموریان ، به خاک ایران حمله ور شدند و بعد از آنها، قراقویونلو و آق قویونلو و تا زمان صفویان می رسیم. در قرن هجدهم صفویان مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی کردند.
حکمت باطنی و متصوفه در قرن هشتم هجری و ۱۴ میلادی، با شیخ محمود بن عبدالکریم شبستری، تداوم و استمرار پیدا کرده بود. کتابگلشن راز وی یک کتاب عرفانی و حکمی است؛ این کتاب در جواب به سوالات مرد بزرگی از اهل خراسان، یعنی امیر سید حسینی هروی، مرید و خلیفه شیخ بهاالدین ملتانی که هم خلیفه شیخ شهاب الدین سهروردی بود، سروده شده است؛ به سال ۷۱۷ .
نخست از فکر خویشم در تحیر
چه چیز است آنکه گویندش تفکر
چه بود آغاز فکرت را نشانی
سر انجام تفکر را چه خوانی؟
مرا گفتی بگو چبود تفکر
کزین معنی بماندم در تحیر
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندرین کردند تصنیف
چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون حاصل شود در دل تصور
نخستین نام وی باشد تذکر
این مثال و مصداق را برای تایید و گواه آن مطلب آوردم که تبار تفکر و حکمت هرگز به طور کامل منقطع و پاره شده، نبوده است بلکه تدوام با انقطاع داشته است. مباحث گلشن راز، وجود، ممکن، واجب، عقل، حق و باطل و معانی از این زمره هستند. یعنی تفسیر و تامل در تبار ابن عربی و سهروردی و حکمت اشراق.
با آغاز دوران صفوی، تشیع اثنی عشری برای نخستین بار هویت سیاسی و فرهنگی کاملا مستقل خود را پیدا کرد. هویتی که از آن پس حاکم بر همه شئون زندگی ایرانی بوده است. شیخ صفی الدین (۷۳۵-۶۴۷ هجری)، از اعاظم اولیاء صوفیه شیعی بوده است.
پس تبار و نام و نسب دودمان صفوی، به شیخ صفی الدین اردبیلی می رسد. صفویان به سرعت به نیروی سیاسی کاملا سازمان یافته ای تبدیل شدند، سراسر ایران را گشودند و نخستین بار پس از سقوط سلسله ساسانی، ایران را با وحدت سیاسی به هم پیوند دادند. پس از شیخ صفی، فرقه صوفیانه او با ارشاد معنوی تنی چند از اعقابش تداوم یافت. این فرقه به قزلباش شهرت یافت و شیرازه از هم پاشیده سیاسی کشور را متحد ساختند و قدرت را با تار و مار حکمرانان محلی، به دست گرفتند.
این تغییرات و دگرگونی‌ها در متن زندگی و در صحنه فکری ایرانیان موجب شد فقه صفوی قوت بگیرد و کلام که با عقل و فلسفه مرتبط است، تضعیف شد. یعنی در مواجهه با مسائل و امورات پیش آمده سیاسی و اجتماعی، عرصه بر تفکر عقلانی تنگ شد و زمینه برای شکفتن آراء حکمی اشراقی و عرفانی مهیا گشت. کوشش های سلسله حکمای پس از خواجه نصیرالدین که تحقیق در این موضوعات را زنده نگه داشته بود، محیط لازم برای پیشرفت این نوع از حکمت را فراهم آورد. بنابراین حکمت حکمای پیش از صفویه مثل، علی ترکه اصفهانی و ابن ابی جمهور و حکمای دوره صفوی، عرفانی است و بدین جهت در دنیای غرب ناشناخته است. این حکما تبار در ابن عربی و سهروردی دارند. این نوع حکمت در سراسر عصر صفوی، در عراق و سوریه و هندوستان و غیره که پیوندهای وثیق با ایران داشتند، رواج و رونق پیدا کرد و در داخل ایران، در شهرهای اصفهان و تبریز و قزوین و کاشان و شیراز رواج افزون داشت.