ندای گیلان: این روزها پس از پرپایی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، شاهد نشر مجموعههای متعدد در زمینه شعر انقلاب هستیم؛ یکی از این مجموعهها، کتاب «خبرهای خوب» مریم کرباسی است.مجموعهای که 36 غزل از غزلیات 6 سال گذشته این شاعر را در خود جای داده است؛ غزلهایی که از لحاظ موضوع، تمام حیطه شعر […]
ندای گیلان: این روزها پس از پرپایی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، شاهد نشر مجموعههای متعدد در زمینه شعر انقلاب هستیم؛ یکی از این مجموعهها، کتاب «خبرهای خوب» مریم کرباسی است.مجموعهای که 36 غزل از غزلیات 6 سال گذشته این شاعر را در خود جای داده است؛ غزلهایی که از لحاظ موضوع، تمام حیطه شعر انقلاب -از موضوعات آیینی و دفاع مقدس گرفته تا عاشقانه و عارفانه- را در بر گرفته است و این به خودی خود یک خبر خوب است!به همین بهانه تصمیم گرفتیم نگاهی مخاطبانه داشته باشیم به این مجموعه شعر:1 – در این کتاب، شاعر علاوه بر آن روانی و سادگی پیشین، پختگی زبان و استحکام بیان بیشتر را نیز چاشنی شعرهایش کرده است.
بیتهایی از این دست موید این مطلبند که برای بیان تصاویر خوب؛ واژههای ساده اگر بیشتر از واژههای پیچیده کارایی نداشته باشند؛ ناکارآمدتر نیستند. چه آنجا که شاعر میخواهد از مادر 4 شهید بگوید:برایشان شب جمعه چهار قل میخواند
و میگذاشت سر هر مزار دسته گلیو چه آنجا که توصیفی شاعرانه از وقایع روزمره ارائه میدهد:میروم شام را ردیف کنم؛ تو بچین ظرفهای قافیه را
شعر امشب بهانهای شده است که به من بیبهانه فکر کنییا چه آنجا که شاعر سوگوار از دست دادن عزیزی است:مثل یک راز نگفته، چشمها را بستی و
تا ابد گریان نهادی چشمهای باز را
و از این دست ؛ مثالهای زیادی میتوان در کتاب یافت.گرچه شاعر گاهی تا حدودی از این سادگی فاصله گرفته و شاهد واژگانی چون آری، ستاندن و همانند را در شعرها هستیم اما بسامد کم این واژگان از یک طرف و خوش نشستن کلمات در بیتها با توجه با موضوع یا فضای شعر جایی برای خرده گیریهای اینچنینی نمیگذارد. مثلا در جایی شاعر از استقامت مادر شهید میگوید (و به تبعش به لحنی حماسی احتیاج دارد):شکست کاسه که نه! او شکسته شد آری!
شکستهای که ندیده کسی همانندش2- این سالها، شعرها تا حدود زیادی از منشا اصلی خود -که همانا الهام است- فاصله گرفته و بیشتر به سمت صنعتی شدن رفتهاند!
طبیعی است که در شعرهای صنعتی و ساختگی، آن عاطفه اصیلی را که پیش از این در شعر، شاهد بودیم نخواهیم دید؛ در همین راستا باید به مریم کرباسی تبریک گفت که توانسته در کنار القای اندیشه، عاطفه را هم در شعرش حفظ کند: سه غزلی که شاعر در این کتاب تقدیم به مادرش کرده همگی مشتهایی هستند نمونه این خروار:من نه پایان را شنیدم از تو نه آغاز را
کاش میگفتی بدانم حکمت پرواز رابی خبر، بی همسفر بی هیچ حرف تازهای
ناگهان بستی چرا آن چشمهای ناز را؟…و در بیت آخر و پس از ابیات احساسی شاعر حرفی از جنس ادبیات تعلیمی و پندگونه میزند. چیزی که شاعران به دلیل ترس از شعاری شدن شعرشان کمتر به سوی آن میروند:مرگ را باید کمی جدی گرفت این روزها
مرگ را این قصهی سربستهی پُرراز را…3- همان طور که میدانید، عناصر متفاوتی دست به دست هم میدهند تا یک شعر، اثر موفقی از آب دربیاید. عواملی مثل اندیشه، عاطفه و تخیل.در هر سه مورد بالا، یک پارامتر بسیار تاثیر گذار به نام «نگاه» وجود دارد -که در این نوشتار از آن تعبیر به «تماشا» میکنیم- و تاثیر بسزایی بر هر سه ضلع شعر موفق (عاطفه، اندیشه، خیال) دارد.طی سالیان گذشته شاعرانی که خود را عاشقانه سرا یافتهاند از ساقی و می و میکده بسیار سخن به میان آوردهاند (که البته این به معنای خردهگیری به آرکائیسم نیست). شاعر امروز یا باید همچنان دست به سوی آن مفاهیم نخ نما دراز کند و یا زوایای جدیدی را برای سرودن کشف کند. به شهادت نیما یوشیج شاعر باید بتواند خود را به جای پدیدههای هستی بگذارد؛ مثلا جامی که از لبه میز میافتد و میشکند و اگر این نباشد، هیچ چیز نیست! (نامه 1، حرفهای همسایه).اگر این اتفاق بیفتد خواهیم دید که تمام ابعاد شعر، تحت الشعاع این نگاه قرار میگیرند. چیزی که امروزه از آن تعبیر به «نگاه نیمایی» میشود. در شعر مریم کرباسی ما با این تماشا روبرو هستیم وقتی که شاعر بر اثر نگاه شاعرانه ش به پیرامون یا تلاطمات روحیای که برایش رخ میدهد و احساساتی نظیر غم، شکوه، محبت، دلسردی و… را در وجود خود حس میکند: به عنوان مثال وقتی شاعر از دیگران دلسرد شده یا کودکیاش را به تماشا نشسته است؛ ابیاتی از این دست متولد میشوند:تا بوده عیب مردم دنیا همین بوده
آبادی متروکه را ویرانه میبینند
*
عشق مرا دو مرتبه اصلاح کن دلم
محتاج مهرهای «هزار آفرین» شده استاین نگاه نو و دیدن وقایع از زاویهای متفاوت در فصای شعر آیینی شاعر هم رسوخ کرده:ما چرا وقتی به مشهد میرویم از شهرمان
غصهها را میبریم و مشکلات حاد را؟
من ولی شاید به این خاطر میان صحنها
دوست دارم خاطرات صحن «گوهرشاد» را
*
خستهام از راه طولانی بگو جا میدهی
گوشهی خاک خراسانت «نجف آباد» را؟
*
از خدا خواستهام خادم شاعر بشوم
شعر را با نفس گرم تو پربار کنم
*
قطره قطره چشمها که بی قرار میشوند
اشکها به سمت گنبدت قطار میشوند
…
می وزد نسیمی از بهشت و این رواقها
ابریاند و با اشارهای بهار میشوند
زائران که خستگی پریده از نگاهشان
میرسد قطار و یک به یک سوار میشوند
و میبینیم که با توجه به بیت مطلع، شاعر در انتها چه استفاده خوبی از «قطار» کرده است تا به صورت غیر مستقیم، گریه زائران را نشان بدهد. نمونه خوبی از این تماشا را در شعر مطلع این کتاب که شعری رضوی است احساس میکنیم:این حرم در طول سال از بس که زائر داشته
خاطرات خوب و شیرینی بخاطر داشته
….
تا انتهای غزل که شاعر همان چیزهایی را به تماشا نشسته و برایمان به زبان شعر کشانده است که همه ما بارها آنها را دیدیدهایم ولی شاید اصلا به آن توجه نکردهایم.5- اخلاقگرایی شاعر در شعرهای عاشقانه یا به عبارت دیگر عاشقانههای معصوم سهم خاصی دارند، عاشقانههایی که شاعر آن را برای همسری سروده که در کنار اوست:دوست دارم که برخلاف دلت بیشتر شاعرانه فکر کنی
سعی کن چند ساعتی امروز به من و این ترانه فکر کنیاین عاشقانه ، از این منظر، میتواند تداعی کننده شعری از زنده یاد قیصر امینپور است برای همسرش سروده بود:… – یک استکان چای!
(پس از خستگی)
– این هم شراب خانگی ما!
– بی ترس محتسب
آنگاه درخانقاه گرم نگاه تو
ما هردو بال در بال
بر سطرهای آبی این دفتر سفید
پرواز میکنیم
این اوج ارتفاع من و توست!که شاید بتوان این شعر عاشقانه سرودن برای همسر واقعی را شاخصهای ازجنس شعر متعهد و شعر انقلاب دانست.4- آنچه باعث میشود نمره این کتاب بیست نشود؛ واژگان بی پشتوانهای است که گاه گداری در شعرها میبینیم:بی خبر، بی همسفر، بی هیچ “حرف تازهای”
ناگهان بستی چرا آن چشمهای ناز را
*مرگ را باید کمی جدی گرفت این روزها
مرگ را این قصهی سربستهی “پرراز” را
این اتفاق گاهی به خاطر انتخاب ردیفی طولانی و مشکل مانند «به شعر فکر کنم» است:
نشستهام که به شدت به شعر فکر کنم
غزل بگویم و راحت به شعر فکر کنم
یا حاصل غلبه وزن بر اندیشه به این معنا که محتوای مورد نظر شاعر به پایان رسیده است اما ارکان عروضی وزن همچنان پر نشدهاند:هم شفا داده است ظاهربین دنیا دوست را
هم شفا داده است “بی شک” کور مادرزاد راگفتنی است که این واژگان، علاوه بر پایین آوردن سطح استحکام شعر، مانند دست اندازهایی، روانی و زلالی را از شعر میگیرند.مطلب دیگر راحت گذشتن از برخی اصول فرمی و محتوایی است، به عنوان مثال:گرفته هرکسی از دست یار دست گلی
به آب داده در این روزگار دسته گلیکه در فرهنگ ما «دست گل به آب دادن» به معنای اشتباه کردن است. گو که شاعر میخواسته، استفادهای نو از این ضرب المثل داشته باشد اما موفق نبوده است.یا در غزلی با مطلع زیر:یا مردم عاقل مرا دیوانه میبینند
یا آشنایانم مرا بیگانه میبینندشاعر غزلش را با دست بردن در فرم اینگونه تمام میکند:یک زن به دنبال فروغی تازه میگردد
دنیا ولی با هر دروغی تازه میگرددکه فارغ از دست بردن تفننی در فرم، استفاده از فعل «میگردد» بجای «میشود» بافت زبانی را دچار آسیب کرده است.***انتخاب ردیفها، تناسبات بین واژگان، بیان روان و صمیمی، تنوع موضوعات و… در مجموع، از «خبرهای خوب»، کتابی دوست داشتنی و خواندنی ساخته است. امید که در آینده، شاهد اشعاری از این دست (و بلکه بهتر) از این شاعر خوش قریحه باشیم.یادداشت از حمیدرضا فاضلیانتهای پیام/و
Saturday, 18 May , 2024