‌‌‌‌‌ندای گیلان:هر تحقیقی در سادهترین وقایع (واقعه به تعبیر راسل) تا پیچیدهترین و انسانیترین آنها احتیاج به منابعی از معرفت و روشی و کاربردی دارد. و در این کاربرد گذشته از مشخص کردن حوزه و موضوعِ فلسفی، علمی، مذهبیِ تحقیق (حرف سروش) که جایگاه و ابزار برای کار تحقیق است، باید بر این منابع معرفت […]

‌‌‌‌‌ندای گیلان:هر تحقیقی در سادهترین وقایع (واقعه به تعبیر راسل) تا پیچیدهترین و انسانیترین آنها احتیاج به منابعی از معرفت و روشی و کاربردی دارد. و در این کاربرد گذشته از مشخص کردن حوزه و موضوعِ فلسفی، علمی، مذهبیِ تحقیق (حرف سروش) که جایگاه و ابزار برای کار تحقیق است، باید بر این منابع معرفت و طرز کار تأکید داشت.اینجاست که یک تحقیق ساده دربارة یک موضوع ساده علمی فیزیکی و شیمیائی تا بررسی وضع انسان و روابط اجتماعی و حرکت اجتماعی تا موضوع وجود، به اینهمه نیاز دارد.و اینجاست که روش تحقیق با روش شناخت با تمامی دوگانگی در یکدیگر تلفیق میشوند، چون روش شناخت، منابع را برای کار تحقیق آماده میکند.همانطور که در مبحث منطق اشاره شده معرفت با شک آغاز نمیشود که با سؤال آغاز میشود و سؤال براساس کنجکاوی و حبّ الاطلاع در انسان شکل میگیرد نه براساس شک. شک و حب و اضطراب در برابر یک حادثه مثلاً صدائی که در جنگل و یا در هنگام ملاقات و یا در یک حال عادی احساس میکنیم، این مربوط به زمینه عاطفی ماست و انگیزة سؤال نیست که حال مقارن آن است. پس از سؤال، تفکر دستمایههای ذهنی را تنظیم میکند و احتیاج به پالایش این دستمایهها هست.استفاده از ادراکات بیواسطه تا از تنافذها و تعاملهای محقق و موضوع تحقیق و معرفت و شرائط در امان بمانیم چون این ادراکات زمینة زلالی را فراهم میکنند و به آگاهیهای دیگر مایه میدهند.باید عرضه داشت که روشها در روش فلسفی براساس تعقل و روش علمی براساس تجربه و اشراقی و عرفانی براساس تجرّد و یا ترکیب اینها با هم آگاهی و خودآگاهی و خداآگاهی سورکین خلاصه نمیشود. که روش انبیاء و فرهنگ وحی از ادراکات بلا واسطة انسان استفاده میکند و اصول عقلی و علمی و تجردها و ریاضتها در این مرحله کاربردی ندارند. چون تفکر و تعقل با تمامی اصولش و تجربه با تمامی شرائط علمیش احتیاج به منابع دست اولی دارد که از آنها تغذیه کند و به نتیجههای به دست آمده جهت بدهد و جمعبندی کند.این پالایش اولین، این خاصیت را دارد که از این منبع زلال به ما مایه میدهد. (عوامل) تزکیه و آزادی که مقداریاش قبل از تعلیم رسول براساس: 1. کنجکاوی و 2. حقیقتطلبی و 3. و مقداریاش بر اساس (ناخوانا) 4. شناخت عظمت انسان و 5. شناخت عظمت الله و 6. وسعت راه و 7. شناخت مرگ است که از رسول به انسان میرسد.این اصول در عمل تفکر و استنتاج و در تعقل به معنای تفکر کارآمد هستند و انحرافهای فکری و علمی را محدود مینمایند.اصول نقد و تعقل به معنای تعقل و سنجش نقد 1. شناختها و 2. هدفها و 3. راهها که در نظارت دوگانه عقل مطرح شده است.نقادی این نکته که حرکت انسان از آغاز تا پایان از چه منابعی (شناخت) و با چه هدفهایی و چه راههایی همراه بوده است.چون شناخت بیواسطه با تمامی زلالیاش اگر با شناختهای دیگر عوضی گرفته شود، بحران میسازد. پس نقادی میخواهد.و شناختهای حسی و ادراکات تجربی به اصول علمی و تجربی نیاز دارد و نقادی میخواهد.و شناختهای عقلی (به معنای استنتاج و تفکر) به اصول 1. تفکر و منطق صوری و 2. اصول تربیتی و 3. اصول روش شناخت نیاز دارد.این تحقیق، به وقایع حق میدهد و ثبات میدهد و جهت میدهد. به معنای دقیق کلمة تحقیق که حق بخشیدن و حق دادن است.این تحقیق با نتیجه تجربی و فائده عملیاش نقد نمیخورد که به عمل نقد میزند و حق و باطل وقایع را نشان میهد چون هر باطلی در یک لحظة تاریخی میتواند مفید جلوه کند و این روش تحقیق است که ما را از چنین قضاوتی ایمن میسازد. گذشته از این اصول به اصل شکر فکر و ذکر و شکر نیاز هست وگرنه کدورتها و ظلمتها پیش میآیند و انسان با تمامی آگاهیاش به ضیق و زیغ میرسد و از ظرفیتها و ظرافتها محروم میماند. و اینجاست که ظلمت فسق به ظلمت کفر میانجامد و در این ظلمات است که تحقیقهای علمی و اجتماعی هم تاریک میگردد و باطل میسازد.من خودم با تمامی تلقی دقیقی که از ذنب دارم ـ که باید استخوانم را آب کند چون میبینم که در هر لحظهام مُلک و ملکوت و مَلَک برایم در کار است و من رو به مالک ندارم ـ ترس از ذنب در دلم نیست که با خودم نمیخواهم از او بگیرم (لست اتکل فی النجاة من عقابک علی اعمالنا)، بلکه طلبکار هم هستم و ناز هم دارم که در دعای افتتاح است؛ ان عفوک عن ذنبی و تجاوزک عن خطیئتی و… اطمعنی فی ان اسئلک… فصرت ادعوک آمنا و اسئلک مستأنساً لا خائفا و لاوَجِلاً مُدّلاً علیک که من با تمامی سیاهیام طمعکارم و بدون ترس و اضطراب میخواهم و دِلال دارم و ناز هم میکنم.من خودم با تمامی گناهی که برای خودم سراغ دارم ـ تا آنجا که در محاسبه احتیاج به بررسی جرئیات نیست که چکی و یکجا کار ما صاف است ـ ترسی ندارم ولی همیشه از یک چیز میترسیدم و آن همین که به جای آب نوشیدن آب جمع کنم. و با آگاهیها و معرفتها زندگی نکنم که این کفران سخت وحشتناک است و این است که در تحقیق باید این شکر را هم مطرح کرد. گذشته از شکر که با عمل تو مایه میگیرد احتیاج به تمحیص هست، احتیاج به این نکته هست که خدا با بلاء نه ما با عمل خویش، کار ما را پاکتر کند. چون ما با تمامی عملمان از خود دریغ میکنیم و نمیتوانیم بر نقطه ضعفها انگشت بگذاریم اما او با بلاء و امتحان و غربال و تمحیص (کشف الغمه؛ روایات انتظار و غیبت) ما را میسازد. و این تمحیص اصل دیگری است که معارف انسان را پالایش میدهد و شناخت او را میپرورد.در نوشتهای از هرمان هرسه با ترجمهای نسبتاً پخته از سیذارتا به داستان مردی برمیخوریم که مراحل معرفت و ریاضت و تجرد و روزه و اندیشهاش را طی میکند تا آنجا که میخواهد بلاواسطه بیاموزد و از معلم بگریزد. و از بودا هم نه از زبانش که از پختگیاش درس بگیرد و اینجاست که از دوست به بودا رسیدهاش جدا میشود و در مسیرش به آموزگاری فاحشهای روی میآورد و لذت را میآموزد و سپس از دست میرود تا آنجا که با ذکری و خوابی راهش را مییابد و بدن لذت چشیدهاش را به جنگلی میکشد و حتی به خودکشی میاندیشد که چرا اینقدر زبون مانده است و نجات مییابد و به گیلکشی میپردازد و در کنار رود میماند تا از گیلکش بیاموزد و از رود ـ در حالی که آموزگار را نمیخواست ـ و میماند و میآموزد تا روزی که فرزندش که از همان فاحشه آورده بود با همان فاحشه که دیگر خوب شده بود به او میرسند و زنش میمیرد و فرزندش میگریزد و او رنج را هم میآموزد همان طور که لذت را آموخته بود.و میماند و حرفهایی هم میزند که حرفهای هسه هست و پر از حرف و محتاج نقد. که از انسان و یگانگی انسان طرحها دارد و از شناخت وجود و درد و غم حرفهایی دارد و از شناخت جهان هم اشارهها…در این داستان مردی را میبینم با کولهباری از معارف ولی پخته نشده در متنِ بلاء و نگذشته از شکر و تمحیص و همین است که به ظلمات میرسد که آب حیات هم با ظلمات و گمراهی ها پیچیده شده.****این نوشته منتشر نشده از مرحوم استاد صفایی در تاریخ ۶۰/۸/۲۴ نوشته شده است و در ویژهنامه ذکری به مناسبت هفدهمین سالگرد ارتحال استاد علی صفایی حائری به صورت محدود منتشر شد.انتهای پیام/ن