‌‌‌‌‌ندای گیلان:آنقدر که ما با مفهوم نقد و کارکردش غریبهایم، همواره منتقد باید توضیح بدهد که فیالمثل به کارگردان محترم یا سیاستمدار دانشمند ارادت دیرینه دارد، اما این عملاش را قبول ندارد. با وجود اینکه این رفتار را دور از شان نقدشونده و نقدکننده میدانم، تن میدهم به این اعتیاد ناگوار و عرض میکنم که […]

‌‌‌‌‌ندای گیلان:آنقدر که ما با مفهوم نقد و کارکردش غریبهایم، همواره منتقد باید توضیح بدهد که فیالمثل به کارگردان محترم یا سیاستمدار دانشمند ارادت دیرینه دارد، اما این عملاش را قبول ندارد. با وجود اینکه این رفتار را دور از شان نقدشونده و نقدکننده میدانم، تن میدهم به این اعتیاد ناگوار و عرض میکنم که سابقه ارادتم به فاضل نظری به اولین دفترش باز میگردد. وقتی هنوز نه اینقدرها معروف بود و نه آنقدر ها پرفروش. اما حالا و بعد از انتشار کتاباش فکر میکنم که تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار!میدانم که این حرف سطحی به نظر میرسد، اما میپرسم که چرا باید ریخت کتابهای فاضل تکراری باشد؟ وقتی انتشارات عزیزمان بسته سهگانه فاضل را روانه بازار کرد، گمانم این بود که از کتاب بعدی با طرحی نو ملاقاتاش خواهیم کرد. اما امسال پنجگانه آمد و هنوز همان. این یعنی آقای شاعر هنوز همان است مخاطبان گرامی! لطفا از کتابهایش استقبال کنید. کسانی هم که مثل نگارنده دنبال همان نیستند و بهتر شدهاش را میطلبند، یا باید فریب اقبال مخاطب را بخورند یا تعریف و تمجید قاطبهی دنیای ادبیات را!غزل عزیزی از شاعر هست با مطلع به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد. نمیشود دوستش نداشته باشیم. ساختار خوبی دارد. خوب شروع میشود. خوب بسط مییابد. خوب هم تمام میشود. بدیع و بلیغ هم هست. غزل دیگری هم هست با مطلع هرچه آیینه به توصیف تو جان کند، نشد. ترجیح میدادم چند قرن بعد نسخه شناسان می گفتند این غزل هم منصوب به فاضل است و گویا فردی از سر علاقه به شعر او رونوشتی ناشیانه از یکی از غزل هایش نوشته! ترجیح میدادم شاعر هم-روزگاری گرفتار زیبایی آن غزل اول شده باشد و دست به تکرار زده باشد. اما حقیقت تلخ این است که استاد از روی دست خودش تقلب بدی کرده است. تکرار و تسلسل گاهی اینقدر مشهود است. اینقدر تلخ.تصویرها تکرار میشود. دیگر میشود زودتر از موعد، قریب به اتفاق استعارهها و تشبیهها را فهمید. استعارههای مرده. تشبیههای بیجان. بگذارید عرض کنم که این یعنی ابتذال. یعنی ظرافتهایی که پیشتر کسی بوده که در شعرش به کارشان بگیرد. هیچ فرقی هم ندارد که این کاشف فروتن، همان مردی باشد که در شعرهای بعدی طرز تازهای ندارد. البته در بعد معنا هم اوضاع همین و بلکه بدتر است. شاعر مسئله ندارد. خیالش راحت است. چیزهایی را قبلا کشف کرده و حالا از سر شکمسیری و جهت استمرار حیات شاعری -به هر کیفیتی- چیزی مینویسد. میشود شعر بیدرد. خیلی هم بیات است. خیلی هم بوی دربار میدهد. همین و نه چیزی بیشتر.میتوانم آنچه گفتم و نگفتم را در لباس چند دعا بیاورم. دعا میکنم کتاب بعدی را که خواست منتشر کند، طراح جلد کتابهایش به هر طریق در دسترساش نباشد. دعا میکنم نوشتههای قبلی اش به هر طریق از دسترس چشم و ذهناش دور باشد. دعا میکنم ماشیناش را بدزدند، از کار اخراجش کنند و به دردهای دیگری هم مبتلا شود. دعا میکنم آن انتشارات عزیز کتاباش را چاپ نکند و تلویزیون هم در هیچ خندوانهای و هیچ بخش خبری اسم و تصویری از او نیاورد. با استجابت تمام این دعاها، گمانم شاعر عزیز و پرفروش ما تکانی به ذوق تسلسلزدهاش بدهد. انگار اوضاع بیرونی آقای نظری برای شاعر بودن خیلی خوب و خوشحال است. به قول خودش هفتصد سال است میبارد، فراوانی بس است.عابد نظری تیر 95انتهای پیام/و