او كه آمد ، عشق آغاز شد ، و مهرباني نبض حيات را گرفت ؛ و انسان ، ايمان را چونان سرنوشت محتوم خود پذيرفت .

یاداشت ندای گیلان:با من به گل افشاني افلاك و افلاكيان بيا .
به دست افشاني فرشتگان و ستاره گان .
به جشن ميلاد او كه هفت آسمان ، شكرانه ي قدم مباركش را ، خوشه خوشه خورشيد ، روشن مي كند .
او دُردانه ترين دُر آب هاي جهان است ، گردن آويز كاينات .
نگينی نور آگين ، با نقره كاري ماه شب چهارده .
نام او با اولين حرف عدالت آغاز مي شود كه طنيني دارد به درازاي ابديت خداوند .
اگر دريا ، نام او را به مهر و مدد ، مكرر نمي كرد ، قطره اي بيش نبود  و كوه ، سنگريزه اي ؛ و بهار نه برگي داشت ، نه شكوفه اي ، نه باران و پرنده اي …
او كه آمد ، عشق آغاز شد ، و مهرباني نبض حيات را گرفت ؛ و انسان ، ايمان را چونان سرنوشت محتوم خود پذيرفت .
او كه آمد ما قسمت كردن نان ها و سيب ها را آموختيم و دست هامان را زير باران گرفتيم تا سخاوت بياموزد و سبز شود.
او كه آمد ، تمام درهاي بسته ، باز شدند و تمام شب هاي تاريك به سپيده هاي تابان گره خوردند .
با او بود كه بهار بهار ، شكوفه آمد ، آسمان آسمان آفتاب ،و دريا دريا محبت و امید…
او سرچشمه ي خوبي هاست و روز ميلادش ، شكفتن دوباره ي جان است و جهان ، از ازل تا به ابد …
سیدرضا سیددانش- فعال فرهنگی و رسانه‌ای