26 اردیبهشت ماه سال جاری، نه یک شهر بلکه یک استان فریادی به درازای رود سپید برآورد تا ماهی ها، سالهای بی آبی را از یاد ببرند، اما ظاهرا این فریاد آنقدرها بلند نبود تا ماهی گیرها را دور کند. تیم فوتبال سپیدرود رشت که پس از سپری کردن یک دهه زندگی “باری به هر […]

26 اردیبهشت ماه سال جاری، نه یک شهر بلکه یک استان فریادی به درازای رود سپید برآورد تا ماهی ها، سالهای بی آبی را از یاد ببرند، اما ظاهرا این فریاد آنقدرها بلند نبود تا ماهی گیرها را دور کند.
تیم فوتبال سپیدرود رشت که پس از سپری کردن یک دهه زندگی “باری به هر جهت” توانست اعتبار و هویت گذشته خود را با صعود به لیگ دسته اول فوتبال کشور بازیابد این روزها بی کس تر و تنها تر از هر تیم دیگری است.
وقتی صعود کرد همه وسط گود بودند و شادی می کردند، هر کسی سهمی از این پیروزی برای خود قائل بود، و جنگ آغاز شد؛ جنگ قدرت؛ جنگ مالکیت، حالا سپیدرود هزاران صاحب و هزاران خواهان داشت، یکی زیراب دیگری را می زد، دیگری مظلوم نمایی می کرد، آن یکی هم لابی می کرد، یکی هم پول خود را به رخ می کشید خلاصه هر کس آنچه در توان داشت پیاده کرد تا مالک این عزیز کرده شود، اما در نهایت بعد از 70 روز جنگ و دعوای رسانه ای و شاید هم فیزیکی گرداننده پیشین، همه کاره شد. محمد پورمحسن اینبار تنها مدیرعامل بود بلکه اکنون عنوان مالک را نیز به دوش می کشید و باید بیشتر از قبل تلاش می کرد تا منابع مالی تهیه کند.
صحبت از معدن، پارکینگ، شهرداری و برخی اسپانسرهای ریز و درشت دیگر بود اما خروجی دیده نمی شد، 70 روز بعدی تنها بر مدار وعده گذشت تا اینکه بالاخره کاسه صبر به سر آمد. کاسه صبر که به سرآمد دوباره نه تنها خواهان های اولیه سر و کله شان پیدا شد بلکه چند مرد متمول دیگر نیز سر از لاک بیرون آوردند. پورمحسن نیز وقتی فضا را مه آلود دید حاضر به هبه کردن امتیاز باشگاه می شود اما به شرط دریافت هزینه های این فصلش.
در این اشفته بازار بازیکنان نیز تمرین را رها کرده و حتی علیرغم اینکه مدیریت باشگاه بر حضور در دیدار جام حذفی مقابل شهرداری فومن تاکید می کند، کادر فنی و بازیکنان در اقدامی هماهنگ، شانه خالی کرده و در میدان رقابت حاضر نمی شوند تا فرصتی طلایی از تیم فوتبال سپیدرود رشت گرفته شود.
امتیاز باشگاه، مشروط در اختیار هیات فوتبال استان گیلان قرار گرفت اما همه مردان متمولی که داعیه هدایت این باشگاه را در خلوت در سر می پروراندند، پا پیش نمی گذارند . یعنی تا زمانی که پورمحسن نامه نزده بود همه مدعی بودند و منتقد؛ اما از زمان نگارش نامه از سوی مالک باشگاه به هیات فوتبال ناگهان همه ناپدید شدند.
تا دلتان بخواهد جلسه پشت جلسه، مذاکره پشت مذاکره، لابی پشت لابی اما تا پای عمل پیش می آید کسی پیدایش نیست، حتی مولتی میلیاردهایش! یعنی در شهر واقعا کسی نیست که به فریاد این یتیم در راه مانده برسد؟ کجایند آن مردان پر مدعی؟ آیا سیروس محجوب، سیروس رجا و میلاد خلیل زاده، همه داشته های این شهر هست که البته آنها نیز الان دیگر پیدایشان نیست؟ رشت جان، سپیدرود تو را می خواند.

صاحب مقصودی-روزنامه نگار