مردی که متهم است با همدستی عموی همسرش پسر جوانی را به دلیل رابطه نامشروع با همسرش پس از شکنجه به قتل رسانده است،از جزئیات ماجرا گفت…

به گزارش سرویس حوادث ندای گیلان،حکم قصاص مرد جوان و عموی همسرش که در توطئه‌ای پسر غریبه را به باغ شهریار کشانده و پس از شکنجه، او را کشته بودند، شکست و آنها دیروز بار دیگر پای میز محاکمه ایستادند.

ناصر 37 ساله و قهرمان 49 ساله که عموی همسرش است، شامگاه دوازدهم مرداد سال 90 حسن 30 ساله را طبق نقشه از پیش طراحی شده به باغی در شهریار کشانده و پس از شکنجه، وی را خفه کرده‌اند.
در این ماجرا همسر ناصر به نام سمیه 28 ساله نیز معاونت داشت آنها در شعبه 84 دادگاه کیفری سابق استان تهران پای میز محاکمه ایستادند و هر دو به اتهام مشارکت در قتل به قصاص محکوم شدند.
قضات دادگاه سمیه را نیز به 15سال زندان  محکوم کردند اما این حکم در دیوان عالی کشور مهر تایید نخورد و پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه همعرض فرستاده شد.
متهمان دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران بار دیگر از خود دافع کردند. در این جلسه ناصر خودش را بی گناه خواند و جنایت  را گردن هم جرمش انداخت.
این مرد در تشریح جزییات ماجرا گفت: من در میدان تره بار کار می کردم. به همین خاطر شب‌ها ساعت 12 به محل کارم می رفتم و صبح ها به خانه بر می گشتم. یک شب که به خانه آمدم با پسر غریبه روبه رو شدم. من در خانه را به روی او قفل کردم و از دو برادرم کمک خواستم. ما همان موقع با پلیس  110 تماس گرفتیم و حسن و سمیه بازداشت شدند. یک هفته بعد از این شکایت همسرم و پسر غریبه در دادگاه تبرئه شدند. بعد از این ماجرا با وجود داشتن دو فرزند همسرم را طلاق دادم، اما عموی همسرم مدام با من تماس می گرفت و مرا تهدید می کرد. او می گفت باید همانجا حسن را می کشتم و ماجرا را با خانواده ام در میان نمی گذاشتم تا آبروریزی شود.
وی ادامه داد: دوازدهم مرداد ماه قهرمان با من تماس گرفت و مرا به باغش در شهریار دعوت کرد. او گفت طبق نقشه از پیش طراحی شده سمیه، حسن را به باغ کشانده است . من به آنجا رفتم که دیدم قهرمان به پسر غریبه جوهرنمک خورانده و دستانش را با سیگار سوزانده و سپس او را خفه کرده است. عموی همسرم از من خواست تا در حمل جنازه به او کمک کنم و سپس سر زندگی ام برگردم. اما در این مدت من زن دوم گرفته و صاحب فرزند شده بودم. من از ترس قهرمان به او کمک کردم و جنازه را به بیابان های شهریار بردیم و آنجا رها کردیم. اما باور کنید در قتل دستی نداشتم. من اگر می خواستم حسن را بکشم وقتی که او را در خانه ام دیده بودم دست به جنایت می زدم. در اداره اگاهی نیز تحت فشار روانی به مشارکت در قتل اعتراف کردم.
سپس قهرمان روبه قضات دادگاه ایستاد و انگشت اتهام را به سوی ناصر نشانه رفت و گفت: این مرد و برادرش که در دادگاه قبلی تبرئه شده است در غیاب من حسن را شکتند و جنازه اش را به بیابان بردند. وقتی حسن در باغ من کشته شد من در شهرستان بودم.
سپس سمیه به دفاع پرداخت و گفت: معاونت در این قتل را قبول دارم اما همسرم و عمویم هر دو در قتل دست داشتند، آنها با هم حسن را خفه کرده اند.