عقل، همواره راه حل های جایگزین پیشنهاد می کند که به راه اصلی نزدیک تر باشند، ولو تقریبی و نسبی. این تجربه ای است که مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری 92، آن را به خوبی آزمودند

جعفر محمدی – ایرانِ امروز از منظر کلان تاریخی، در نقطه “انتخاب مسیر” قرار گرفته است و هر انتخابی که صورت پذیرد، دستکم تا میان مدت بر نسل کنونی و آتی اثر گذار خواهد بود.

واقعیت این است که جامعه ایران در حال یک جدال درونی بین تندروی و عقلانیت است. پتانسیل این را هم دارد که پذیرای پیروزی هر کدام از این دو گزینه باشد. یعنی مختصات جامعه ایرانی به گونه ای است که هم می تواند برای مدت های طولانی، هزینه های افراط را بپردازد و در لاک خود فرو رود و تبدیل به آتش زیر خاکستر شود و هم می تواند عقلانیت را در دامن خود بپروراند و با اشتیاق به جایگاهی که شایسته تاریخ ، تمدن و فرهنگ ایرانی است، برسد.

نکته این است که هیچ کدام از تندوری و عقلانیت نیز در یک جناح یا گروه خاص منحصر نیستند. هم در میان اصلاح طلبان افرطیونی وجود دارند که از درک مقتضیات روز برای تنظیم سرعت و مسیر اصلاحات عاجزند و لذا نقض غرض می کنند و هم در میان اصولگرایان تندروهایی هستند که جلوتر از نوک دماغ شان را نمی بینند و اتفاقاً این ها بیشترین آسیب ها را به آنچه از آن دفاع می کنند، می زنند.

در مقابل، در هر دو طیف، عقلایی حضور دارند که می توانند در عین دارا بودن اختلاف – که کاملاً هم طبیعی است – با یکدیگر کار کنند و فضای عقلانیت را بر کشور حاکم نمایند.

انتخابات هفتم اسفند، می تواند تعیین کند که مسیر کشور در میان مدت به کدام سمت است: افراط گرایی یا عقلانیت؟

هر چند رویدادهای مربوط به تأیید صلاحیت ها، مایه خرسندی عمومی نبود ولی واقعیت این است که با همین بضاعت موجود نیز می توان، دستاوردهای حداقلی برای ریل گذاری قطار عقلانیت داشت و جز این، چاره چیست؟

فراموش نکنیم که برای ساختن آینده ای بهتر برای فرزندان مان، هر چند که باید رؤیا و آرزو داشته باشیم ولی مسیر رسیدن به آن، از سنگلاخ واقعیت ها می گذرد و اگر ناهمواری مسیر ما را از حرکت بازدارد، مسؤولیت تیرگی فردا، با خودمان است.

انتخابات ریاست جمهوری 92 ، مصداق بارزی از ناهمواری مسیر و حرکت ملت است. یادمان نمی رود که بعد از رد صلاحیت هاشمی، چه موجی از شگفتی و ناامیدی جامعه را فرا گرفت و در مقابل، در اردوگاه تندروها، چه جشنی برپا بود؟!
و باز به یاد داریم که مردم ایران، به جای خانه نشینی در روز انتخابات و زانوی غم بغل کردن، نزدیک ترین گزینه به هاشمی را انتخاب کردند و نتایج آن اراده عمومی را امروز می توانیم در گشایش درهای جهان به روی ایران ببینیم.

فرض کنید آن روز، مردم ایران با استناد به این که هاشمی را رد صلاحیت کردند، با صندوق های رأی قهر می کردند و بدین ترتیب، بعد از حذف هاشمی توسط شورای نگهبان، خانه نشینان نیز روحانی را حذف می کردند و فردی تندرو، با آرای حداقلی رئیس جمهور ایران می شد. آیا در چنان فرضی، امروز به جای آن که خبرهای مربوط به گشایش اقتصادی و ارتقاء تعاملات بین المللی و آمد و رفت بازرگانان ایرانی و خارجی و … بخواندیم، اخبار مربوط به تحریم های جدید و تهدید به حمله را مرور نمی کردیم؟!

امروز نیز وضعیت مشابهی حاکم است. بدون این که بخواهیم وارد قضاوت در عملکرد شورای نگهبان شویم، باید بگوییم که جریان تندرو از وضعیت کنونی میدان رقابت خوشحال است، درست مانند ایام بعد از رد صلاحیت هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری.

عقلانیت و آینده کشور، امروز چشم به تصمیم یکایک مردم ایران دارد. اگر ایرانی ها ناامید شوند، صحنه و آینده را با دو دست خود، تقدیم “تندروی” می کنند و سالیان سال همه ما و فرزندان ما، باید تاوان این ناامیدی را بدهیم.

اما اگر بپذیریم که ناگزیریم در “صحنه واقعی”  عمل کنیم و بدانیم که هر چند “انتخاب آرمانی” در دسترس نیست ولی باید “بهترین انتخاب های ممکن” را انجام دهیم، 2 اتفاق مهم رخ خواهد داد:
اول آن که تندروها، از ورود به مجلس بازخواهند ماند چرا که آنها، بیش از این که وامدار رأی دهندگان خود باشند، مدیون کسانی هستند که در انتخابات رأی نمی دهند.
اتفاق دوم این است که نزدیک ترین گزینه ها به جریان عقلانیت وارد مجلس می شوند.

این خطایی راهبردی خواهد بود اگر بپنداریم که یا «مجلس ایده آل می خواهیم» یا  «آن را دو دستی تقدیم افراطی ها می کنیم» تا مقدرات مان را تعیین کنند.

عقل، همواره راه حل های جایگزین پیشنهاد می کند که به راه اصلی نزدیک تر باشند، ولو تقریبی و نسبی. این تجربه ای است که مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری 92، آن را به خوبی آزمودند.
روز هفتم اسفند، هر کدام از ما باید تصمیم بگیریم می خواهیم کدام جریان را تقویت کنیم: افراط گرایی یا عقلانیت؟!/عصر ایران