به گزارش ندای گیلان،صبح یک روز آفتابی در رشت است. زنی کودک خود را در آغوش گرفته و تلاش میکند از لابهلای کارتنهای چیپس و پفک و میزهای چیدهشده جلوی مغازهها عبور کند. هر قدمش با «ببخشید» و «راه بدهید» همراه است. صاحبان فروشگاهها بیتفاوتاند؛ گویی پیادهرو از ابتدا بخشی از ملک آنان بوده است. زن ناچار میشود چند قدمی در حاشیهٔ خیابان خیس بگذارد، در حالی که خودروها از کنار او میگذرند و گل و آب را بر لباسش میپاشند.
در بسیاری از شهرهای گیلان، پیادهرو دیگر معنای واقعی خود را از دست داده است. بخشی از آن تبدیل به انبار اجناس شده، بخشی به پارکینگ موتورسیکلتها، و بخشی هم به مسیر دوچرخهها. آنچه باقی میماند، نواری باریک است برای کسانی که هنوز امیدوارند بدون مزاحمت راه بروند.
رفتار برخی از کسبه در تصرف این فضاها، ریشه در یک عادت غلط و تکرارشده دارد: بیتوجهی به مسئولیت اجتماعی. بسیاری گمان میکنند اگر چند پله جلوتر از فروشگاهشان را با کالا پر کنند، «تبلیغ» کردهاند، در حالی که این کار، تجاوز آشکار به حقوق شهروندان است.
با این حال، بخش مهمی از این نابسامانی، نتیجهٔ قصور شهرداریهاست. نهادهایی که باید حافظ منافع عمومی باشند، گاهی با مماشات یا بیتفاوتی، زمینهساز تداوم این هرجومرج میشوند. طرحهای ساماندهی معمولاً مقطعی اجرا میشود و بهزودی فراموش میشود.
گاه مأموران تنها برای چند روز حضور نمادین دارند، اما پس از آن، همان صاحبان کسبوکار دوباره بساط خود را میگسترانند. فقدان نظارت مستمر، برخوردهای سلیقهای، و بیاعتنایی به گزارشهای مردمی، باعث شده احساس قانونگریزی به رفتاری عادی تبدیل شود. در واقع، اگر شهرداریها وظیفهٔ قانونی خود را جدی بگیرند، هیچ فروشندهای جرأت نخواهد کرد حتی یک صندلی در فضای عمومی بگذارد.
ضعف نظارت، کمبود جریمههای بازدارنده، و گاه سهلانگاری در برخورد با برخی اصناف، سبب شده پیادهرو به حیاط خلوت تبدیل شود. حتی در خیابانهای اصلی و پرتردد، جایی که باید نظم شهری در اولویت باشد، شهروندان در میان اجناس، صندلیها و چترهای تبلیغاتی سرگرداناند.
اما فراتر از ظاهر ماجرا، این بینظمی شهری نشانهای فرهنگی است: غفلت از «منافع جمعی». وقتی شهروندان درک نکنند که فضاهای شهری متعلق به همه است، آرامآرام حس تعلق اجتماعی از بین میرود. شهری که در آن پیادهروها اشغال شدهاند، شهری است که در آن احترام به قانون و حقوق دیگران نیز فرسوده شده است.
شهرداریها میتوانند با وضع مقررات روشن، اجرای مستمر طرحهای بازپسگیری و تشویق کسبهی قانونمدار، این وضعیت را تغییر دهند. اما پیش از هر اقدامی، باید باور کنیم که پیادهرو ملک شخصی هیچکس نیست؛ نه فروشنده، نه موتورسوار، نه دستفروش.
این مسیر، همانقدر که برای تجارت اهمیت دارد، برای کودکانی که به مدرسه میروند، سالمندانی که با عصا راه میروند، و هر شهروندی که میخواهد بیدغدغه قدم بزند، حیاتی است.
تا زمانی که پیادهروهای ما اشغال باشند، نه شهر زیباست، نه شهروند آزاد.






Monday, 27 October , 2025