به گزارش ندای گیلان، اندیشکده کوئینسی در مقالهای با عنوان «خیالپردازیهای غنیسازی صفر ما را به سمت جنگ سوق خواهد داد» نوشت: دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، روز دوشنبه به خبرنگاران گفت که «اتفاقات بسیار خوبی» در دیپلماسی هستهای او با ایران در حال رخ دادن است و افزود: «فکر میکنم آنها تاکنون بسیار منطقی عمل کردهاند.» لحن خوشبینانه او توسط دیپلماتهای ایرانی و واسطههای عمانی نیز تکرار شد، به طوری که وزیر امور خارجه ایران مذاکرات این آخر هفته را «جدیتر» و «مفصلتر» از جلسات گذشته توصیف کرد. با این حال، در پس این لفاظیهای خوشبینانه، واقعیتی پیچیدهتر و چالشبرانگیزتر در حال شکلگیری است.
در حالی که دورهای قبلی مذاکرات به سمت محدود کردن – هرچند نه حذف – غنیسازی هستهای ایران پیشرفتهایی داشتند، و حتی بحثهای فنی موازی را نیز برانگیختند، دور اخیر شاهد اندکی عقبنشینی بود. این عقبنشینی ناشی از اصرار ایالات متحده بر درخواست غیرواقعبینانه مبنی بر کنار گذاشتن کامل غنیسازی داخلی توسط ایران بود.
این مقاله تاکید میکند: خاموش کردن بیش از ۲۰۶۰۰ سانتریفیوژ ایران برای دستیابی به هدف اعلام شده ترامپ مبنی بر جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای الزامی نیست. با این وجود، این خواسته دیرینه تندروهایی مانند جورج دبلیو بوش، دیک چنی، نیکی هیلی، مایک پمپئو و جان بولتون باقی مانده است. بسیاری از آنها میدانستند که اصرار بر تسلیم کامل ایران سریعترین راه برای منحرف کردن دیپلماسی و زمینهسازی برای جنگ است.
دلایل متعددی وجود دارد که چرا ترامپ نباید به خود اجازه دهد که به سمت دنبال کردن فانتزی غنیسازی صفر سوق داده شود؛ اولاً، این هدف نه تنها دستنیافتنی از آب درآمده، بلکه نتیجه معکوس نیز داشته است و به ایران زمان بیشتری برای پیشبرد برنامهاش داده و در عین حال محدودیتهایی را که یک توافق واقعبینانه و مبتنی بر راستیآزمایی اعمال میکند، به تأخیر انداخته است.
در ادامه آمده است: در سال ۲۰۰۳، ایران به ایالات متحده پیشنهاد یک توافق جامع با هدف حل تمام اختلافات عمده، از جمله محدودیتهای برنامه غنیسازی خود را داد. در آن زمان، تهران فقط ۱۶۴ سانتریفیوژ داشت، هیچ ذخیرهای از اورانیوم غنیشده با خلوص پایین نداشت و توانایی غنیسازی بالاتر از ۳.۶۷ درصد را که برای سوخت غیرنظامی کافی است اما بسیار کمتر از ۹۰ درصد مورد نیاز برای سلاحهای هستهای است، نداشت.
دولت بوش نه تنها این پیشنهاد را نادیده گرفت، بلکه سفیر سوئیس در تهران را نیز به دلیل ارائه پیشنهاد دیپلماتیک ایران به واشنگتن مجازات کرد. برای بوش، هیچ چیز کمتر از غنیسازی صفر و «تغییر نظام سیاسی» در ایران قابل قبول نبود.
در غیاب توافق، برنامه هستهای ایران به طور پیوسته گسترش یافت. تا سال ۲۰۰۶، بیش از ۳۰۰۰ سانتریفیوژ در حال کار بود. دولت بوش با اکراه موافقت کرد که از مذاکرات به رهبری اروپا حمایت کند، اما یک پیششرط مرگبار وضع کرد: ایران باید غنیسازی را قبل از شروع مذاکرات متوقف کند. همانطور که پیشبینی میشد، دیپلماسی متوقف شد و برنامه ایران بدون هیچ مانعی پیش رفت.
نویسنده این مقاله میافزاید: زمانی که باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ به ریاست جمهوری رسید، ایران ۸۰۰۰ سانتریفیوژ فعال داشت و ۱۵۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای پایین ذخیره کرده بود که در صورت غنیسازی بیشتر برای ساخت یک سلاح هستهای کافی بود. تلاشهای دیپلماتیک اولیه اوباما با شکست مواجه شد، اما تا سال ۲۰۱۲، مذاکرات محرمانه در عمان به پیشرفتی منجر شد، زیرا برای اولین بار، ایالات متحده اعلام کرد که غنیسازی در ایران را در ازای محدودیتهای سختگیرانه و بازرسیهای سرزده میپذیرد.
این موفقیت، راه را برای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) که عموماً با نام توافق هستهای ایران شناخته میشود، هموار کرد. تا زمان اجرای این توافق، ایران برنامه خود را به ۱۹۰۰۰ سانتریفیوژ گسترش داده و بیش از ۱۰۰۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده با خلوص پایین جمعآوری کرده بود.
در طول دو دهه گذشته، درخواست مداوم برای غنیسازی صفر – یک هدف دستنیافتنی – با به تعویق انداختن محدودیتهای واقعبینانه و قابل اجرا بر غنیسازی، تنها منجر به یک برنامه هستهای بزرگتر و پیشرفتهتر ایران شده است. اگرچه این تأخیرها در گذشته آسیبزا بودند، اما امروزه با توجه به بحران قریبالوقوع بر سر تحریمهای احتمالی سازمان ملل، خطر بزرگتری را ایجاد میکنند. این دلیل دیگری است که چرا ترامپ باید از افتادن در دام غنیسازی صفر اجتناب کند.
در ادامه مقاله کوئینسی آمده است: مکانیسم ماشه که به عنوان بخشی از برجام ایجاد شده است، به هر یک از طرفین توافق هستهای اجازه میدهد تا به سرعت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران را – بدون خطر وتو از سوی هیچ یک از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل – دوباره اعمال کنند. این مکانیسم به عنوان یک عامل بازدارنده طراحی شده است و مسیری سریع و بدون وتو برای بازگرداندن تحریمها در صورت نقض توافق توسط ایران ارائه میدهد. با این حال، این مکانیسم در ماه اکتبر منقضی میشود و طرفهای اروپایی – فرانسه، آلمان و انگلیس – تمایل دارند قبل از این مهلت آن را فعال کنند.
تهران موضع خود را به روشنی بیان کرده است: اگر مکانیسم ماشه فعال شود، نه تنها از برجام خارج میشود، بلکه از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) نیز خارج شده و تمام بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی را اخراج میکند و عملاً برنامه هستهای خود را به یک جعبه سیاه تبدیل میکند. خروج از NPT، نود روز طول میکشد که در این مدت فرصتی برای معکوس کردن روند وجود دارد. برای هماهنگ کردن این جدولهای زمانی، انتظار میرود اروپاییها فرآیند ماشه را در ماه ژوئن آغاز کنند و اطمینان حاصل کنند که هم خروج از NPT و هم اعمال مجدد کامل تحریمها درست قبل از اکتبر به هم میرسند، پس از آن اروپا توانایی قانونی خود را برای اقدام از دست میدهد.
این امر یک فرصت ۹۰ روزه برای مذاکرات پرمخاطره ایجاد میکند، اما ترامپ باید به چند دلیل از آن اجتناب کند. اول، با توجه به تشدید تنش ناشی از بازگشت تحریمها و خروج از NPT، نقطه شروع بسیار بدتر از مذاکرات فعلی خواهد بود. دوم، این امر اروپاییها را مجبور به بازگشت به این روند میکند و مسائل را بیجهت پیچیده میکند. در نهایت، با احتمال کم موفقیت، مذاکرات احتمالاً به سمت مذاکره مجدد در مورد مهلت بازگشت تحریمها تغییر جهت میدهد تا از فروپاشی کامل و رویارویی نظامی جلوگیری شود.
در نتیجه، زمان ارزشمندی که باید صرف اعمال محدودیت بر فعالیتهای هستهای ایران شود، صرف مذاکرات بر سر قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل برای تمدید مهلت بازگشت تحریمها خواهد شد. این مذاکرات با دشواری مضاعفی در همسوسازی منافع اروپاییها، روسیه و چین، در عین حال با سایر درگیریهای ژئوپلیتیکی (مانند اوکراین) مواجه خواهد شد. در اصل، مذاکرهای دشوار با ایران جای خود را به مذاکرهای تقریباً غیرممکن با روسیه و اتحادیه اروپا خواهد داد.
همه این مسیرها در نهایت به بدترین سناریو یعنی فروپاشی دیپلماسی و احتمالاً تغییر به سمت اقدام نظامی منجر میشوند.
این مقاله در پایان تاکید میکند: برای ترامپ عاقلانه است که نسبت به جنگ با ایران بدبین باشد. برخلاف روایتی که توسط اسرائیل و متحدان نومحافظهکارش مطرح میشود، تحولات اخیر در منطقه، ایران را در صورت وقوع درگیری، بیدفاع یا ناتوان از حمله به پایگاهها و پرسنل آمریکایی نمیکند. در حالی که تضعیف حزبالله و از دست دادن سوریه قابل توجه است، اما بر برنامه موشکی ایران تأثیری نداشته است.
در طول یک سال گذشته، ارتش ایالات متحده دریافته است که قابلیتهای موشکی ایران بسیار پیشرفتهتر و خطرناکتر از آن چیزی است که قبلاً تصور میشد. تلافی موشکی ایران علیه اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۴، برخلاف روایتهای رایج، بسیار مؤثر بود و دفاع هوایی اسرائیل – از گنبد آهنین گرفته تا پیکان، فلاخن داوود و پاتریوتها – را نادیده گرفت. در پاسخ به این شکست، دولت نتانیاهو از رئیس جمهور جو بایدن درخواست کرد که پیشرفتهترین سیستم دفاع موشکی آمریکا، تاد، را در اسرائیل مستقر کند. بایدن نیز این درخواست را پذیرفت.
به طور محرمانه، موفقیت این حمله، مقامات اسرائیلی را متحیر کرد و پنتاگون را بر آن داشت تا تخمینهای تلفات خود را برای جنگ احتمالی با ایران اصلاح کند. این تخمینها احتمالاً پس از آنکه یک موشک حوثیها هم از سیستم THAAD و هم از دفاع هوایی اسرائیل عبور کرد و به فرودگاه بن گوریون در هفته گذشته حمله کرد، دوباره بازتنظیم شدند. برخلاف حملات موشکی ایران، که در آن تعداد زیادی موشک برای غلبه بر دفاع هوایی پرتاب میشد، حوثیها تنها یک موشک شلیک کردند و همچنان موفق شدند از هر دو سیستم THAAD و خود اسرائیل عبور کنند.
در نتیجه، جنگ با ایران نه تنها برنامه هستهای این کشور را نابود نخواهد کرد و بمباران پیشنهادی اسرائیل تنها یک سال آن را به تأخیر میاندازد، بلکه پس از آن ایالات متحده و اسرائیل مجبور خواهند شد بارها و بارها آن را بمباران کنند. همچنین این جنگ احتمالاً دهها آمریکایی را نیز کشته و ریاست جمهوری ترامپ را نابود خواهد کرد، همانطور که جنگ عراق، ریاست جمهوری بوش را نابود کرد.
میتوان از همه این بدترین سناریوها اجتناب کرد. ترامپ در مقایسه با هر رئیس جمهور قبلی، شانس بیشتری برای دستیابی به یک توافق قوی با ایران دارد اگر از اشتباهات گذشته و توهم غنیسازی صفر اجتناب کند. در حالی که استیو ویتکاف و مارکو روبیو علناً بر غنیسازی صفر به عنوان تنها راه حل اصرار داشتهاند، ترامپ عاقلانهتر و مبهمتر عمل کرده است. در نهایت، این حرف اوست – و فقط حرف اوست – که اهمیت دارد.
Saturday, 17 May , 2025