المیرا:در اینستاگرام داشتم گالری نقاشی سرچ می کردم که علیرضا را دیدم برای من خیلی جالب بود که علیرضا آنقدر موفق شده بود به همین خاطر به او پیام دادم و ارتباط ما شروع شد
به گزارش ندای گیلان،این جنایت ساعت 20:30 دقیقه 28 بهمن ماه سال جاری از سوی یکی از بیمارستان های جنوب تهران به ماموران کلانتری 152 خانی آباد مخابره شد و در ادامه تیمی از ماموران اداره 10 پلیس اگاهی تهران همراه بازپرس محسن مدیر روستا از شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران در محل حاضر شدند.
کارآگاهان در تحقیقات ابتدایی پی بردند که قربانی جنایت در یک حادثه تیراندازی در بزرگراه آزادگان به قتل رسیده است و همسر این مرد که در صحنه تیراندازی حضور داشت هدف تحقیق قرار گرفت.
المیرا در اعترافات ابتدایی ادعا کرد که لاستیک خودرویش در بزرگراه آزادگان پنچر شده و از شوهرش در خواست کمک می کند اما وقتی همسر وی در محل حاضر می شود زورگیر جوانی به سمت او حمله کرده و پس از تیراندازی به وی پا به فرار گذاشته است.
کارآگاهان در گام بعدی پی بردند که خودروی پژو 206 پنچر نشده و شاهدان ماجرا گفته اند که قاتل کلاه موتور سواری به سر نداشته و با توجه به ادعای المیرا که می گفت موفق به دیدن چهره قاتل شوهرش نشده است به عنوان مظنون پرونده دستگیر شد.
المیرا پس از دستگیری قاتل شوهرش را که خواستگار قدیمی اش بود لو داد و روز 29 بهمن ماه در نزدیکی خانه اش در منطقه افسریه دستگیر شد.
گفتگو با قاتل مسلح بزرگراه آزادگان
علیرضا 37 ساله که تا به حال سابقه کیفری نداشته است یکی از نخبگان دانشجویی است که سمینار و نمایشگاه های زیادی را برگزار کرده است و ادعا می کند قصد کشتن مرتضی را نداشته و برای ترساندن به او شلیک کرده است.
ازدواج کردی؟
بله، 7 سال پیش ازدواج کردم.
از سرنوشت زندگی ات بگو؟
12 سال داشت که پدرم ما را ترک کرد، پدرم مرد خوبی بود ولی به خاطر دوستانش به سمت مواد و مشروبات الکلی رفت و به همین خاطر بارها مادر و خواهرانم را کتک زد به حدی که مادرم 13 بار عمل جراحی کرد و در حال حاضر مادرم با دستگاه اکسیژن نفس می کشد. از همان کودکی کار می کردم و هزینه های زندگی خانواده ام را تامین می کردم.
المیرا را از کجا می شناختی؟
المیرا یکی از آشنایان خانوادگی مان بود ، 18 ساله بودم که به او علاقه مند شدم و دو سال بدون اینکه متوجه من شود هر روز صبح جلوی در مدرسه اش می رفتم و از دور نگاهش می کردم تا اینکه در سن 20 سالگی ماجرا را با خانواده ام مطرح کردم و از آنجایی که خانواده هایمان همدیگر را می شناختند با این پیشنهاد موافقت کردند.
المیرا به ازدواج با تو راضی بود؟
قبل از اینکه خانواده ام متوجه شوند ماجرا علاقه ام را به خودش گفتم و چند بار با هم صحبت کردیم و وقتی فهمید به او وعلاقه دارم پذیرفت تا به خواستگاری اش بروم.
در مراسم خواستگاری چه شد؟
یک حلقه خریدم و به عنوان نشان به المیرا دادم و همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه دست به خودکشی زدم.
خودکشی؟
آره ، چون فکر می کردم المیرا مرا دوست ندارد و با کسی دیگر دوست است.
خودکشی باعث جدایی تان شد؟
بعد از خودکشی، باتوجه به اختلافی که برادرهای المیرا با من داشتند باعث شد تا حلقه نامزدم را پس بدهند و خانواده المیرا تاحدی با من مخالفت کردند که یکبار قرار شد در خانه عموی المیرا صحبت کنیم تا مشکلات حل شود اما آن روز خانواده المیرا مرا به باد کتک گرفتند و پس از آن خانواده المیرا خانه شان را تغییر دادند تا اینکه پس از 3 ماه موفق شدم خانه المیرا را پیدا کنم و زمانیکه به مغازه پدر المیرا رفتم تا با او حرف بزنم مرا با توهین از مغازه اش بیرون انداخت و همه چیز تمام شد و مدتها افسرده شده بودم.
موفقیت های زیادی به دست آوردی؟
پس از مدتی شروع به خواندن درس کردم و در این مدت دانشجوی نمونه کشور شناخته شدم و توانستم نمایشگاه های گرافیک و نقاشی در کشور و خارج از کشور برگزار کنم و بیش از 70 سمینار برای دانش آموزان درسراسر کشور برگزار کردم و معلم و پژوهشگر نمونه شناخته شدم.
بعد از 16 سال المیرا را چطور پیدا کردی؟
یک روز در اینستاگرام برای من پیغامی آمد و موفقیت هایم را تبریک گفت، ابتدا نشناختم چون المیرا تغییر کرده بود و پس از چند روز وقتی پیغام را جواب دادم و از او سوال کردم خودش را معرفی کرد که شماره ام را برایش ارسال کردم که بعد از 2 روز المیرا با من تماس گرفت.
در اولین تماس چه صحبت هایی کردید؟
المیرا به من گفت تو من را نفرین کردی ؟ در جواب گفتم نه ولی من نفرینش کرده بودم که انشالله در زندگی اش همان طور که عشق و علاقه ای به او داشتم به کسی دیگری داشته باشد و آن فرد فریب دهد و کتکش بزند.
نفرین تو اجابت شده بود؟
وقتی قرار ملاقات گذاشتیم و حرف های المیرا را شنیدم دیدم همان نفرین من است ولی من او را پس از چند سال بخشیده بودم.
چند بار همدیگر را ملاقات کردید؟
2 یا 3 بار همدیگر را فقط در کافی شاپ دیدیم.
چرا مرتضی را کشتی؟
من قصد کشتن نداشتم و فقط می خواستم او را تنبیه کنم تا دست از اذیت و کتک کاری المیرا بردارد؟
تو چه کاره بودی؟
المیرا تنها بود و به من پناه آورده بود، وقتی حرفهایش را شنیدم تصمیم گرفتم به او کمک کنم.
پیشنهاد طلاق دادی؟
آره، ولی المیرا می ترسید و تحقیقاتی هم کردم که دیدم نمی تواند راحت جدا شود به همین خاطر دست به کار شدم.
قصد داشتی با المیرا ازدواج کنی؟
المیرا گفته بود اگر هم طلاق بگیرد حاضر نیست با من زندگی کند و می خواهد تنها باشد ولی من گفته بودم از او و بچه اش حمایت می کنم.
نقشه قتل را چطور طراحی کردی؟
با یک نفر در مورد مرتضی صحبت کردم ووقتی دید او مرد شروری است پیشنهاد داد تا با اسلحه او را بترسانم که من هم پذیرفتم و اسلحه یک اسلحه شکاری بود و نمی دانستم باعث مرگ مرتضی می شود.
از روز حادثه بگو؟
من تا آن روز به جز قلم نقاشی هیچ ابزار دیگه ای به دست نگرفته بودم و مرد اسلحه فروش گفته بود این اسلحه فقط باعث زخمی شدن می شود و حتی خودش گلوله های آن را پر کرد چون بلد نبودم با اسلحه کار کنم، روز حادثه به المیرا زنگ زدم و گفتم به منطقه افسریه بیاید تا با هم به اتوبان آزادگان برویم، وقتی المیرا آمد من با موتور جلو رفتم و او پشت سر من حرکت کرد و در اتوبان آزادگان ابتدا با میخ اقدام به پنچر کردن لاستیک خودرویش کردم اما نشد به همین خاطر باد لاستیک را خالی کردم و از المیرا خواستم تا با همسرش تماس بگیرد و او را به محل بکشاند.
المیرا می دانست می خواهی او را بکشی؟
نه، المیرا فکر می کرد می خواهم او را زخمی کنم و حتی یکبار هم پشیمان شد ولی من تصمیم گرفته بودم.
مرتضی را چطور به قتل رساندی؟
مرتضی با خودرویش به بزرگراه آزادگان آمد و زمانیکه در صندوق عقب را باز کرد به سمتش رفتم که او به عقب برگشت و مرا دید ابتدا یک تیر شلیک کردم که فکر کردم به پایش خورد و در ادامه مرتضی به سمتم قدم برداشت که یک تیر دیگر شلیک کردم که به او اصابت نکرد و سپس مرتضی سر اسلحه را گرفت و با من درگیر شد و روی زمین افتاد که دیدم چندتا خودرو برای کمک به مرتضی در کنار بزرگراه توقف کرده اند که پا به فرار گذاشتم.
می دانستی مرتضی به قتل رسیده است؟
نه، بعد از تیراندازی به خانه رفتم و روز جمعه برای خرید نان از خانه خارج شدم که ماموران به سراغم آمدند ، ابتدا فکر می کردم به خاطر تیراندازی دستگیر شدم که پس از بازجویی ها گفتند که مرتضی فوت کرده است، باور نمی کردم تا اینکه در دادسرا بازپرس گفت مرتضی به قتل رسیده است.
گفت و گو با المیرا
المیرا 32 ساله که باعث مرگ همسرش در یک درگیری مسلحانه با خواستگار قدیمی اششده است می گوید من فکر نمی کردم علیرضا قصد قتل داشته و از روز اول نباید به علیرضا پیامک می دادم.
از روز حادثه بگو؟
صبح کلاس بودم که با علیرضا تماس داشتم و با هم قرار گذاشتیم و علیرضا با موتور جلو حرکت کرد تا اینکه در بزرگراه آزادگان توقف کردیم و علیرضا اقدام به پنچر کردن لاستیک خودرویم کرد، با شوهرم تماس گرفتم و او به محل آمد، من داخل خودرو بودم که صدایی مثل ترقه شنیدم که از خودرو پیاده شدم دیدم علیرضا دستش اسلحه است و سر اسلحه نیز دست شوهرم بود که با جیغ و فریاد خواستم کاری به شوهرم نداشته باشد که چند تا خودرو توقف کردند و علیرضا با رها کردن اسلحه پا به فرار گذاشت.
علیرضا را از چه زمانی می شناسی؟
علیرضا هم فامیلمان بود هم 16 سال پیش خواستگارم بود.
چرا نامزدی شما به جدایی رسید؟
خانواده ها باعث شدند، خانواده علیرضا مخالفت کرد و در ادامه خانواده من نیز با این ازدواج مخالفت کردند و من به خاطر خانواده ام پذیرفتم و درسم را ادامه دادم تا اینکه سال 92 ازدواج کردم.
تحصیلات؟
فوق دیپلم هنر
چطور با علیرضا آشنا شدی؟
در اینستاگرام داشتم گالری نقاشی سرچ می کردم که علیرضا را دیدم برای من خیلی جالب بود که علیرضا آنقدر موفق شده بود به همین خاطر به او پیام دادم و ارتباط ما شروع شد.
قرار ملاقات گذاشتید؟
بعد از 2 روز شماره دادم و با هم قرار گذاشتیم و به کافی شاپ رفتیم و درباره زندگی هایمان صحبت کردیم.
همان روز اول از زندگی ات حرف زدی بدون هیچ نیتی؟
علیرضا وقتی دید من استرس دارم فهمید که یک مشکلی هست که مجبور شدم درباره زندگی و مشکلاتم حرف بزنم.
چه مشکلاتی با همسرت داشتی؟
متاسفانه همسرم از اول اعتیاد به هروئین داشت که به کمک مادرش به کمپ فرستادیم و ترک کرد اما همیشه قرص می خورد و اگر قرص هایش را نمی خورد آرام نبود و عصبانی می شد و اصولا من آدمی نبودم که جلوی همسرم بایستم حاضر جوابی کنم و همیشه با یک بهانه شروع به درگیری می کرد و اگر اعتراض می کردم مرا کتک می زد.
چطور با مرتضی آشنا شدی؟
شوهرم هم همسایه مان بود هم با برادرم دوست بود
نمی دانستی اعتیاد دارد؟
نه، چون پدرش اعتیاد داشت می گفت که به خاطر پدرش هیچ وقت به سمت اعتیاد نمی رود تا زندگی اش خراب نشود.
چرا از علیرضا درخواست کمک کردی؟
من درخواست کمک نکردم و فقط از علیرضا راهنمایی خواستم.
راهنمایی علیرضا رفتن به خارج از کشور بود؟
بله، او می خواست که با هم برویم ولی من نپذیرفتم.
پول داشتی؟
اول می گفت که حمایتم می کند تا بروم و قرار بود من به خارج از کشور بروم و می خواستم زندگی آرامی داشته باشم.
احساسی بین شما و علیرضا وجود داشت؟
نه، قدیم دوستش داشتم ولی الان نه.
رفتارهای شما باعث جریحه دار کردن احساسات علیرضا نمی شد؟
من بارها به او گفته بودم که نمی خواهم ازدواج کنم و فقط خواستم به عنوان یک دوست کمکم کند.
از اینکه از او کمک خواسته بودی پشیمان نشدی؟
چند بار پشیمان شدم و خواستم که دیگر کاری به من نداشته باشد اما علیرضا دست بردار نبود.
تصمیم به قتل گرفتید؟
علیرضا ابتدا می خواست با همسرم صحبت کند که گفتم مرتضی مرا می کشد و در ادامه علیرضا گفت می خواهد او را بترساند که مخالفت کردم که علیرضا گفت اگر نخواهم برای زهرچشم گرفتن به خانه مان می آید و کارش را انجام می دهد.
منظورش کشتن مرتضی بود؟
نه
می دانستی علیرضا اسلحه دارد؟
نه، اصلا فکر نمی کردم اسلحه دارد و می خواهد شوهرم را به قتل برساند.
خودت را گناهکار می دانی؟
بله، من نباید چنین تصمیم احمقانه ای می گرفتم و نباید از روز اول به علیرضا پیامک می دادم و الان زندگی عادی خودم را داشتم.
فکر نمی کردی باعث جدایی علیرضا از همسرش شوی؟
گفته بودم که نمی خواهم این ارتباط ها ادامه داشته باشد تا به زندگی ات لطمه وارد شود اما علیرضا دست بردار نبود.
حرف آخر؟
از خدا می خواهم که کمکم کند//رکنا
Saturday, 14 December , 2024