دکتر عباس نعیمی جوشری ،جامعه شناس ،پژوهشگر و مدرس دانشگاه گفت: اشتغال زنان در ابتدا امری فردی است یعنی از اختیار انسانی بر شخصیت حقیقی خویش نشات می گیرد.

به گزارش ندای گیلان از رشت،خانواده مهمترین و نخستین مرکز در رشد و ارتقا جسمی،روانی و شکل دهنده شخصیت اجتماعی افراد در جامعه محسوب میشود .در همه جوامع نقش خانواده در پرورش روح و روان یک فرد غیر قابل انکار است.

حال نقش زن بعنوان مادر و همسر نیز دراین میان بسیار پررنگ و حائز اهمیت می‌باشد .

زنان شاغل دراین بستر مسئولیت بیشتری و به نسبت سخت تری برعهده دارند بطوریکه علاوه بر کسوت همسر ومادری در منزل و خانواده ،در اجتماع نیز حضور فعال و مشغله های مختص شغل خود را دارند.

بعنوان یک خبر نگار در حوزه بانوان پس از جمع بندی حدود ۷۰ گفتگو با زنان موفق گیلانی در حوزه های مختلف فرهنگی،هنری،سیاسی ،ورزشی و کارآفرینی درصد بیشتری ازاین بانوان موفق در عرصه های مختلف جامعه ،خانواده و تحکیم بنیان خانواده را مهمترین محور و هدف خود معرفی کردند و باهمه چالش ها و مشغله هایی که بعنوان یک زن شاغل باآنهامواجه بودند،همواره تلاش کردند با برنامه ریزی منجسم و منظم ،حفظ کیان خانواده در الویت قرار دهند وحمایت و همراهی  همسرو فرزندان را در پیشرفت اجتماعی خود بسیار موثر قلمداد کردند.

دراین خصوص با دکتر عباس نعیمی جوشری ،جامعه شناس ،پژوهشگر و مدرس دانشگاه گفتگو کردیم:

۱. نقش زنان شاغل در تحکیم بنیان خانواده را چگونه ارزیابی میکنید؟

خانواده جزو نهادهای اصلی بشر در تاریخ اجتماعی است. این بدان معناست که شکل آن متاثر از عوامل زمانی و مکانی متغیر بوده است لذا مواجهه ذات گرایانه با آن نمی تواند از حیث جامعه‌شناسی قابل دفاع باشد. در این راستا خانواده هسته ای که به شکل سنتی با زوجیت مرد و زن شناخته شده، از یک سمت متکی بر وجود زنان است. فرایند بالندگی و رشد آن ، توسعه و تقویت آن و حتی تضعیف آن متناسب با نقش افرینی زوجین خواهد بود که یک سمت آن به نقش آفرینی زنان گره خواهد خورد. توفیق مذکور تا حد زیادی در گرو هم آهنگی اهداف طرفین است. هم سنخی شخصیتی و هنجاری و زمینه ای ، مقصود این سخن است. تفاوتی از این جهت بین نقش زن و مرد وجود ندارد. تفاوت اصلی در ساختارهای اجتماعی است که بطور پیشینی بر مردسالاری یا پیرسالاری دلالت داشته باشد. اهمیت نقش زن در چنین ساختاری چنان امری مشروط است که می تواند ابزاری یا اصالت دار باشد. عدم توجه به این نکته بحث را در حد شعارهای سیاسی-اداری تقلیل خواهد داد. پتانسیل زایندگی اگرچه امر تعیین گر بروی بافت اجتماعی و زمینه های ساختاری جمعیت است اما هدف گزاری تحلیل به این سمت، اندیشه را از عقلانیت مدرن و اخلاق کرامت اندیش تهی خواهد نمود. تحکیم خانواده در گرو فهم مشترک و همدلی دوسویه است. درواقع بجای بقای نهاد به هر قیمتی، بایستی بر کیفیت رابطه تمرکز نمود‌.

۲.زنان شاغل باتوجه به مسئولیت های حرفه ای  و اجتماعی در بیرون از منزل  چگونه می‌توانند در نقش مادر و همسر  پررنگ و تاثیر گذار باشند؟

اشتغال زنان در ابتدا امری فردی است یعنی از اختیار انسانی بر شخصیت حقیقی خویش نشات می گیرد. نمی توان در متنی دستوری به تحلیل این بحث نشست. اما فرای این تذکر ، زمان مندی اشتغال ، مادر بودن و همسر بودن می تواند نوعی فشار نقش ایجاد کند که ناشی از تکالیف هرکدام این کسوت هاست. همکاری پدر خانواده در فعالیت های آموزشی و تربیتی کودکان می تواند تسهیل گر نقش اجتماعی همسر-مادر باشد. درک متقابل زوج از روحیات، اهداف اجتماعی و هنجارهای خانوادگی هم در این تسهیل گری دخیل است. چنان که فقدان ادراک متقابل از هسته فکری همدیگر ، تنش های بعدی را ایجاد می نماید. اساسا نگاه تیمی به خانواده و تقسیم وظایف تفاهمی می تواند پاسخ اصلی این پرسش باشد. مشکلات اشتغال و فعالیت اجتماعی زنان تابعی از این فرمول است. ضمن اینکه ساختارهای عرفی و حاکمیتی را می توان به عنوان عوامل بازدارنده یا مشوق حضور اجتماعی زنان دانست. نهاد قدرت بیشترین اثرگذاری را در سخت یا سهل شدن حضور اجتماعی زنان داراست. باورهای پیشامدرن جامعه و هنجارهای کنترل گر قیم‌ماب مانع عمده در این عرصه است.

۳. زنان در ارتقا سطح فرهنگی خانواده و تربیت فرزندانی  مسئولیت پذیر  نسبت به جامعه چقدر تاثر گذارند؟

پرسش مذکور ناظر بر نگاه معلمی در ساحت جامعه است. مادر بطور سنتی نخستین معلم ادمی است. به تعبیر مکتب کنش متقابل نمادین ، خانواده اولین گروه آدمی جهت جامعه پذیری است. مادر-پدر در مرکز این بحث قرار دارند و نقش تربیتی آنها پررنگ است. چنانکه در روانکاوی ریشه گره های ناخودآگاه را در تجربیات اولیه انسان می دانند. الگوهای فکری-رفتاری والدین در شکل‌گیری شخصیت قدرتمند کودک یا ایجاد تله های روانی در او اثر مستقیم دارد. مادر به عنوان مرکزیت خانواده و هدایتگر عاطفی پررنگ، فرهنگ گروه را در دست دارد. هنجارهای او مستقیما به کودکان منتقل می شود‌. هم‌چنین ارتباط او با پدر بطور غیرمستقیم بر ذهنیت کودکان موثر است.

بنابراین دو نوع اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم را درون خانواده مشاهده می کنیم. مهرورزی و حق مداری و مسولیت پذیری و مداراگری و آداب گفتگو و … چنان مولفه‌های اصلی انسان از مجراهای چندگانه ای تغذیه می شود که مادر از اصلی ترین آنهاست خاصه در سالهای نخستین زندگی که فرد نابالغ کمتر با جامعه ارتباط مستقیم دارد. آنگونه که دگم های اخلاقی، خشونت لفظی و فیزیکی،… نیز در این فضا بارور خواهد شد. ۴.باتوجه به اینکه استان گیلان به استناد به  آمار  و اخبار اخیر جز استانهای پیر کشور محسوب میشود،نظر و پیشنهاد شما بعنوان یک جامعه شناس  در خصوص ترغیب  خانواده ها به فرزند آوری  چیست؟ جوانی و پیری جمعیت در توسعه ملی و محلی اثر مستقیم دارد.
اساسا مولفه زمینه ای پژوهش های جامعه‌شناختی همواره عامل جمعیت و سن است. بااینحال فرزند آوری در حیطه انتخاب فردی آدمیان قرار دارد و تحمیل الگوهای اینچنینی در زمره مهندسی اجتماعی قرار خواهد گرفت. مهندسی اجتماعی نیز از حیث فلسفه سیاسی محل نقد است با تذکر به اینکه نگاه من در اینجا فوکویی است.
در آن قرائت، تنظیم جمعیت و آمار و دانش جمعیتی چنان مکانیزم های سرکوب حیات جمعی عمل می کنند. بنابراین فرزندآوری تابعی از انتخاب فردی است که در شرایط مطلوب اجتماعی احتمال رونق می‌یابد. بالندگی فضاهای مدنی در جامعه، احترام به حریم خصوصی و حقوق شهروندی ، شایسته سالاری با تنظیم مجراهای فراوان برای استعداد یابی خویشتن و اجرایی نمودن آن استعدادها در بستر رفاهی معیشتی مناسب ، تمایل خانواده را به سمت والد شدن احتمالا بالا خواهد برد. چنانکه فقر و وضعیت نامطلوب مدنی نوعی سرخوردگی‌ نزد افراد ایجاد می کند. این نکته ناظر بر حس امنیت است. جامعه ناامن از جهت مدنی و رفاهی، اضطراب فرزندآوری را افزایش می دهد. بی توجهی به این نکته و دستور گرایی در عرصه فرزندآوری ناشی از فهم نادرست مسأله ی خانوارهاست.
خبرنگار: نوشین میربلوک