به دروغ گفتم از سوی مدرسه اردوی تفریحی برای سفر ترتیب داده شده است و با این بهانه با اتوبوس به این شهر آمدیم. در پایانه مسافری، راننده ای ما را به یک منزل اجاره ای برد که در آن جا با هم رابطه شیطانی برقرار کردیم و …

به گزارش ندای گیلان ، من به بهانه شرکت در یک اردوی تفریحی که از سوی مدرسه ترتیب داده شده است به پدر و مادرم دروغ گفتم و با این حیله به همراه پسری که به تازگی با او دوست شده بودم به سفر رفتم  اما اکنون در شرایطی قرار گرفتم که نمی دانم پاسخ پدر و مادرم را چه بدهم و با کار زشتی که مرتکب شده ام چگونه به چشمان آن ها نگاه کنم…
آتنا ۱۷ ساله ای که به همراه پسر جوانی دستگیر شده بود، درحالی که نگرانی سراسر وجودش را فرا گرفته بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری  گفت: تحت تأثیر دوستی های خیابانی برخی از هم کلاسی هایم قرار گرفته بودم چرا که هیچگاه نتوانستم به عاقبت این گونه دوستی ها بیندیشم و فکر نمی کردم این گونه تمام هستی و زندگی ام را نابود کنم و از همه مهم تر موجب سرشکستگی خانواده ام شوم و با آبروی آن ها بازی کنم… دختر نوجوان در حالی که به شدت اشک می ریخت، ادامه داد، همه ماجرا از روزی شروع شد که با ملیکا رابطه صمیمانه ای برقرار کردم او هیچ وقت در نمازهای جماعت مدرسه شرکت نمی کرد و حجاب درستی هم نداشت او قبل از خروج از مدرسه با لوازمی که پنهانی در کیفش داشت آرایش می کرد و حرکات و رفتار زننده ای در خیابان داشت.
او آن قدر از دوستی های خیابانی و هدیه هایی که پسران برایش می خریدند سخن می گفت که بالاخره مرا هم به سوی خودش جلب کرد. به طوری که وسوسه های شیطانی او باعث شد زشتی رابطه با پسران در افکارم از بین برود و من هم با تقلید از رفتار او با پسری در خیابان دوست شدم و برای ملاقات با کیانوش هر روز با دروغگویی به پدر و مادرم بهانه ای می تراشیدم و آن ها هم به خاطر اعتمادی که به من داشتند هیچ گاه به حرف هایم شک نمی کردند.
آن ها حتی عوض شدن پوشش و خارج شدن مکرر من از خانه را ناشی از ویژگی های دوران نوجوانی می پنداشتند و اعتقاد داشتند که در این سن و سال نیاز بیشتری به همنشینی و رفت و آمد با دوستانم دارم در حالی که آن ها هیچ کدام از دوستان مرا نمی شناختند و حتی نمی دانستند در مدرسه با چه کسانی ارتباط دارم.
من هم از این موضوع سوء استفاده کردم و در پی خواسته کیانوش برای آمدن به این شهر به دروغ به مادرم گفتم از سوی مدرسه اردوی تفریحی برای سفر ترتیب داده شده است و با این بهانه با اتوبوس به این شهر آمدیم. در پایانه مسافری، راننده ای ما را به یک منزل اجاره ای برد که در آن جا با هم رابطه شیطانی برقرار کردیم و … روز بعد وقتی به همراه کیانوش به مرکز خرید رفتیم پلیس ما را دستگیر کرد. حالا فهمیدم که کیانوش تنها قصد سوء استفاده از مرا داشته است و حالا نمی دانم…