دختر جوان گفت:چند سال قبل که در چنگ شیطان های کثیف افتاده بودیم و هر روز بیشتر در گرداب فلاکت فرو می رفتیم ترس از آبروریزی و خیانت های نامادری ام زندگی من و خواهرم را به نابودی کشاند و آن قدر در لجنزارهای خلاف فرو رفتیم که دیگر …

به گزارش ندای گیلان، دختر 23 ساله که به همراه خواهرش و به اتهام کیف زنی و جیب بری دستگیر شده بود در حالی که سعی می کرد با پذیرش اتهام سرقت خواهرش را بیگناه جلوه دهد در تشریح ماجرای تلخ زندگی اش به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری 24 میرزاکوچک خان  گفت: هفت ساله بودم که هیولای طلاق خانه و کاشانه ما را ویران کرد. مادرم که از شرایط سخت زندگی به خاطر اعتیاد و بیکاری پدرم به ستوه آمده بود طلاق را بر زندگی مشترک ترجیح داد و با  رها کردن من و خواهرم به دنبال آرمان های خودش رفت. در این وضعیت آشفته من و خواهر کوچک ترم نزد مادربزرگ مان رفتیم و پدرم نیز منزل مان را به پاتوق معتادان و خلافکاران تبدیل کرد. همه آرزوهای کوچک و بزرگ کودکانه ما به گریه های شبانه در زیر پتو گره می خورد و عقده نداشته هایمان را با در آغوش کشیدن یکدیگر تخلیه می کردیم.

وارد مدرسه که شدم خودم را از دید دیگران پنهان می کردم و آرام چشم به ساندویچ هایی می دوختم که مادران همکلاسی هایم در کیف هایشان گذاشته بودند. وقتی قرار بود اولیا برای اطلاع از وضعیت درسی فرزندانشان به مدرسه بیایند من و خواهرم که سه سال از من کوچک تر بود، همواره احساس حقارت می کردیم.

مدتی بعد پدرم با زن معتادی ازدواج کرد که به منزلش رفت و آمد داشت. اما طولی نکشید که با مرگ مادربزرگم، من و خواهرم نیز به ناچار به منزل پدرم یا بهتر بگویم پاتوق خلافکاران بازگشتیم. نامادری ام فقط به فکر رفیق بازی و خوش گذرانی های خودش بود و ما را نیز مجبور می کرد در مهمانی هایی که دعوت می شد همراه او تا پاسی از شب بیدار بمانیم. او به اخطارها و دعوت نامه های مدرسه نیز بی توجه بود تا جایی که به خاطر دیر رفتن های مکرر و بی انضباطی های زیاد از مدرسه اخراج شدیم و این اولین جرقه ای بود که مسیر زندگی مان را به انحراف کشید. از آن روز به بعد دیگر ساعت های زیادی را در کنار بساط مواد مخدر پدر و نامادری مان سپری می کردیم و در شب نشینی ها مورد توجه خلافکاران هرزه و چشمان هوس آلود آنان قرار می گرفتیم.

نامادری ام از این وضعیت خشنود بود چرا که می توانست پول یا مواد مخدر بیشتری از آن شیاطین کثیف بگیرد. خلاصه چند سال قبل دو نفر از همان خلافکارانی که به منزل ما رفت و آمد داشتند زندگی من و خواهرم را به تباهی کشاندند و ما نیز از ترس آبروریزی این راز را پنهان کردیم. آن ها نیز همواره با خرید لوازم و مایحتاج زندگی، پدر و نامادری ام را راضی می کردند. این بود که دست خواهرم را گرفتم و آواره کوچه و خیابان شدیم.

دیگر نمی خواستیم به خانه پدر بازگردیم به همین دلیل منزلی را در یکی از شهرک های حاشیه شهر اجاره کردیم و به کیف زنی و جیب بری روی آوردیم. خواهر کوچک ترم یک بار توسط ماموران دستگیر و روانه زندان شد. این بار نیز  به همراه خواهرم محتویات کیف یک زن را سرقت کردم که آن زن متوجه شد و … شایان ذکر است به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) دو دختر 20 و 23 ساله پس از انجام مشاوره های اجتماعی به دستگاه قضایی معرفی شدند.